آنچه افغانستان به آن نیازدارد، فدرالیسم نیست!
15 Januari 2012
اعلامیه
بحث بر این موضوع که کدام سیستم حکومتداری برای یک کشورمناسب است، اگردریک چوکات علمی-تخقیقی باشد ویا درمورد یک کشورجدید التشکیل از طرف اهل خبره صورت گیرد، امر کاملأ مجاز است. این بحث حتی در روزهای بعد ازسقوط طالبان به اندازۀ امروز تهوع آورنبود. قبل ازآغازبازسازی دستگاه دولتی افغانستان نیزدرمحافل غربی این بحث مطرح گردید. صدراعظم فعلی انگلیس David Cammeron که آنزمان عضو پارلمان بود، در مقالۀ تحت عنوان “نقشی برای فدرالیسم در افغانستان” ازفدرالی ساختن افغانستان دفاع نمود.
عدۀ از نویسندگان پاکستانی الاصل که درغرب زندگی میکنند وپیوسته برای پالسی توسعه طلبانۀ اردوی پاکستان در برابرافغانستان لابی میکنند، نیزبا انتشار مقالات متعدد در مطبوعات غرب کوشیدند مفکورۀ فدرالی شدن افغانستان را تبلیغ نموده حد اقل جتوب وشرق افغانستان را به مناطق نفوذپاکستان مبدل سازند. بنا به گواهی سایت John Hopkin Instituteآقای فیتشروزیرخارجۀ آنزمان آلمان نیز به این موضوع علاقمند بود. در نظرخواهی که آنزمان ازصدها افغان متعلق به اقوام مختلف صورتگرفت، همه انترویو شدگان اظهارداشتند که آنها در قدم اول خود را افغان میدانند وسایرتعلقات در زندگی روزمرۀ شان نقش زیادی ندارد. در روشنی این نظرخواهی وتحت فشارامریکا ازپرداختن به این موضوع در آن مرحله صرف نظرگردید. زمانیکه در سال 2004 لویه جرگۀ قانون اساسی که تمام اقوام افغانستان در آن اشتراک داشت، دولت مرکزی را مُرجع دانست، همین سیستم برای افغانستان تعین گردید. وبحث فدرالیسم بسته شد.
در سال 2009 یک انستیتوت متعلق به استعمار انگیس بنام ” انستیتوت بین المللی مطالعات استراتیژیک” (IISS) طی یک گزارش به ظاهر علمی تنوع اقوام در افغانستان را علت عدم مؤفقیت ناتو در ملت ودولتسازی وانمود کرده خواستارآن شد که ناتوامکانات شکست خود در برابر طالبان را با تسلیمدهی ولایات شرق وجنوب به طالبان وانتقال قوای خویش به شمال وغرب، کاهش دهد. به اساس نظراین انستیتوت بعداز کسب رضائیت طالبان و ایجاد ثبات در شمال وغرب افغانستان ناتو میتواندبرایجاد یک سیستم فدرال کارکند. علاوه بر انگیسها عدۀ از سیاستمداران اروپائی خسته شده ازجنگ افغانستان وبرخی رهبران ائتلاف شمال متمایل به این طرح بودند. ولی هردوجانب افغانی جنگ (دولت کرزی و تحریک طالبان) با آن مخالفت کردند. درین اواخر، باآغازسال ٢٠١٢ که دول عضو ناتو خود را برای خروج نخستین بخش عساکر خویش آماده میسازند، انگیسها بازهم میخواهند قبل از ترک منطقه، یک خط دیورند دوم را به نفع میراثخوارخویش، پاکستان ایحادکنند. سایرقدرتهای بزرگ وقدرتهای منطقه نیز، بدون پشتیبانی علنی ازقدرالی شدن افغانستان، از طریق تحریک نوکران بومی قدیمی خویش، از توطئۀ تجزیه افغانستان پشتیبانی میکنند. هریک ازین کشورها میخواهند بخشی ازوطن ما را به منطقۀ نفوذخویش مبدل سازند. کنفرانس برلین بیشرمانه ترین تبارزاین توطئه بود. وقتی چند کانگرسمن با افکار نئوکلونیالیستی وچندجنگسالارکه دستهای شان تا شانه به خون مردم افغانستان آلوده است، با هم یکجا میشوند تا با سرنوشت یک کشور دارای تاریخ پنجهزارساله بازی کنند، جزلعنت پاداش دیگری داشته نمیتوانند.
در هر دورۀ ازتاریخ، که افغانستان از فقدان یک حکومت ورهبرقوی رنج میبرده است، کشورهای منطقه با درک اینکه هیچ جهانکشا ازعهدۀ اشغال تمام افغانستان نبرامده است، کوشش نموده اند تا با استفاده افرادقدرتمند محلی آماده به خیانت، افغانستان رابه مناطق نفوذ خویش تقسیم کنند. طولانی ترین دورۀ تجزیۀ افغانستان به مناظق نفوذ کشورهای خارجی ازقرن 16 تا قرن 18 دوام کرد. درشمال خان های بخارا حکم میرانند، درجنوب وجنوبشرق مغولهای هند ودرغرب وجنوبغرب صفویان ایران. به حاکمیت بیگانه در غرب وجنوبغرب میرویس بابا در سال 1713 پایان داد ولی نجات همه افغانستان ازحالت تجزیه در دست بیگانگان منتظرامپراطوری نیرومند احمد شاه بابا بود که در سال 1747 تاسیس شد.
وقتی خانه جنگیهای شهزادگان نا بکار باعث ضعف دولت افغانستان شد، استعمارانگیس بخشی از افغانستان را اولأ به ساحۀ نفوذ خود مبذل ساخت وبعد با تحمیل خط ننگین دیورند بالای عبدالرحمن خان ضم امپراطوری خود ساخته و بعددها به میراثخوارخویش، پاکستان، ضم نمود. روسها وایرانی ها نیزدرطول قرن 19 درتلاش بدست آوردن ساحۀ نفوذ در افغانستان بودند وتوانستند مناطقی از افغانستان را ضم خود سازند.
قوای اشغالگرشوروی نیز بعد از کسب اطمینان از ناتوانی خویش در مهارساختن افغانستان ازطرق نطامی طرح تجزیۀ افغانستان را درخفا ساخته وقبل از خروج، سیاست کادری اردووامنیت ملی افغانستان را طوری عیار نمودند که عناصرتجزیه طلب در ولایت متعلق به قوم که به آن تعلق داشتند، ازنیروی تعین کننده برخودار باشند. تشکیل غندهای قومی درچوکات وزارت امنیت دولتی، طرحهای انتقال پایتخت به مزارشریف وتشکیل ایالت خودمختارهزارستان ودادن امکانات روابط مستقیم با ایران به این منطقه وبالاخره تقسیم کادرها وجنرالهای حزبی در خطوط قومی وپیوستن شان به تنظیمهای قوم خود، توطئۀ بود که افغانستان را از 1992 الی 2001 به مناطق نفوذ بیگانگان تقسیم کرد.
ملت افغان با صبوری ومقاومت توانست تمام آن توطئه ها راخنثی سازد. درشرایط کنونی حقوق اقلیتهای قومی ومذهبی به شکل ممکن در قانون اساسی افغانستان پیش بینی شده است. کشوری که هنوزاحصائیۀ نفوس ندارد وهر انتخاباتش تقلبی میباشد، بهتر است درانتخابی ساختن پستهای محلی عجلۀ بیجا نکند. موضوع انکشاف متوازن نیزتوسط قانون اساسی تضمین شده است. پافشاری بالای تطبیق قانون اساسی بهترین وسیلۀ تأمین عدالت اجتماعی در کشور است.
مشکل اساسی افغانستان فقدان مرکزیت مؤثر است، نه افراط در مرکزیت. آقای کرزی وپشتیبانان بین المللی اش، با فروگذاشت درتطبیق قانون در افغانستان، اینکشور را درانارشی اداری، اقتصادی وامنیتی غرق ساخته اند. جامعۀ بین المللی باید بعوض دادن نسخه های ناکارآمد، افغانستان را درتطبیق قانون اساسی وسایر قوانین کشور کمک کتد.
(کمیته حقوق بشرفارو)