نگاهی مختصر بتاریخ قرون جدیده ومعاصر زبان پارسی
نویسنده : نجیب سخی
زبان پارسی نظر به تحقیقات وبیانات زبانشناسان ادامه وپی آمد زبان اوستا است ؛ از اوستای اولین یا اصلی اثری نمانده است؛ اما نقل هاو دوباره نویسیهای آن در دسترس ما قرار دارند ، یا اینکه قسمتهای از آن را در اختیار داریم ، که تاریخ تحریر آنها به اواخر هزارۀ اول قبل میلاد میرسد ؛ بگفته ارانسکی درین کتاب اثری از زبان پارسی ویا هخامنشی ها که خود را پارس و زبان خود راپارسی میگفتند دیده نمیشود ؛در قرن نوزده زبان اوستا را “باکتریائی باستان” می گفتند، در اوستا آمده که «چهارمین و بهترین کشوری را که من اهورا مزدا آفریدم بلخ زیباست با درفش بلند افراشته» ؛ باین ترتیب شروع و مبدای زبان پارسی با افسانه ها و تناقضات متواتر بما پیشنهاد میشود.
تدوین تاریخ زبان پارسی از نیمۀ اول قرن بیستم در دستور کار عدۀ زیادی از شرقشناسان و دانشمندان زبانشناسی قرار گرفت ، که در نتیجه آنچه مربوط بگذشته و تاریخ باستان اینزبان میشود نظرات و پیشنهادات جانبداری ارائه گردیده است ؛ اما تاریخ زبان پارسی از هجوم چنگیزی ها تا شروع قرن بیستم خیلی کمرنگ ، و در تاریکی قرار داده دارد، که دو باره بعد از سال 1935 روشن میشود ؛ اما باین تفاوت ، که دیگر آن زبان پارسی تاریخ دیده نیست ؛ بلکه به متاع غیر میخواهند رنگ زبان پارسی تاریخی را بزنند .
دستۀ از دانشمندان ارجمند ایرانی ، که گاهی لباس زبانشناس بتن میکنند و زمانی هم جامۀ ادیب میپوشند ، درین مورد بما دستور العمل و کتابها نوشتند؛ درحالیکه روشن است که زبانشناس و ادیب دو اصل متفاوت هستند ، که نباید یکی در دیگری تداخل نماید ، که همین امروز گروهی از هموطنان ما پا در جای پای آنها گذاشته وهمین رسم را بما چه در داخل و چه در خارج کشور تکرار مجدد میکنند!!
جدا از دید ادبی و زبانشناسی اگر مروری حقیقی بر تاریخ قرون شانزدهم تا ختم نزدهم این زبان بیندازیم تا دیده شود تاریخ درین مورد چه قضاوت دارد!، و درعصر حاضر این زبان در چه حالتی قرار دارد!!
زبان پارسی وشمال جیحون ـ تاجکستان :
در اثر تحرک و بیجائی ترک های ترکستان چین بسوی آسیای میانه، که در حدود قرون اول میلادی شروع شده بود ، در دوران سیادت خاقانات در حدود (560ـ 570م ) ، و در پایان حکومت قراخانیان پایان قرن دهم تا نیمۀ قرن یازدهم میلادی و سلجوقیان از اواسط قرن یازدهم میلادی ؛ نفوس ترک میان دو رود در آسیای میانه خیلی افزایش یافت ، که بتدریج تناسب نفوس ترک زبان نسبت به پارسی زبانان بالا رفته میرفت ، و بعد آن هجوم چنگیزی ها در قرن سیزدهم، در شمال رود آمو ساحۀ حیات زبان پارسی خیلی محدود گردید، مرو سمرقند بخارا ، یعنی مراکز شهری بوسیلۀ ترک زبانها حلقه شدند ،این اصطلاح تاجکهای آنسوی جیحون که ارانسکی در کتاب خود نقل میکند خیلی با مسمی است ؛ تاجکها میگفتند: « ما خود تاجِک هستیم اما اولاد ما ازبک میشوند »؛ زیرا زبان ترک و ازبکی یا جای زبان پارسی را گرفت ویا اینکه دو زبانه شدند ، ارانسکی میگوید : « زبان پارسی در قرن پانزدهم در مرغلان تا پایان قرن هجدهم در مرو و تا آغاز قرن بیستم در بخارا برتری داشت » ؛ در ین محاسبات ارنسکی برخورد زبان پارسی با ترکی و ازبکی را معیار قرار داده است ؛ در حالیکه در قرن نوزدهم تا شروع قرن بیستم ؛ اولاد ترکمن ها ، ازبکها و تاجکها همه از نظر لسانی روس شده بودند !! ؛ زیرا روسها در سال 1867م ایالت ترکستان را تشکیل دادند ، که کافمن بحکومت آن برگزیده شد، که در سال1867 سمرقند ، در1868 بخارا راگرفتند ، درسال 1873م خیوه و درسال 1876خوقند و در 1884 مرو وعشق آباد وسرخس ودر1885 م پنجده را بطور دائمی تصرف کردند . هجوم زبان روسی ضربۀ کشنده بموجودیت زبان پارسی در آنسوی آمو وارد کرد.
آنچه مربوط به همگونی وناهمگونی های زبان پارسی دری میشود ؛ این زبان مروج بلخ، بخارا سمرقند ، بدخشان ،تخار وسغدیانه بوده ، یعنی طبعیتآ تفاوت بین زبان که ما صحبت میکنیم و آنیکه باشندگان آنسوی آمو بآن سخن میگویند بصورت تاریخی وجود نداشته؛ اگر موجود بوده در اساسات وپایه نیست ؛ بلکه در پسوند ها و انجام کلمات واقع گردیده بود ، که این وضعیت را لهجه مینامند ؛ زیرا پارسی دری زبان گفتار و گویش ملت تاجک یا ” تازیک “در طول تاریخ بوده است ؛ چنانچه بیهقی میگوید : « من ومانند من تازیکان خود نمیدانستیم در جهان کجائیم و چون میرود » (تاریخ بیهقی ص 760 چاپ مطبعۀ دولتی) ؛ این بهمه معلوم است که بزرگترین اثر منثور زبان دری تاریخ ابوالفضل بیهقی است ، که او خود را”تازیک” میگوید ؛لهذا زبان تازیکان یا تاجکان پارسی است .
غبار درین مورد میگوید: ” درنتیجه زبان جدید تخارستان همان زبان فارسی افغانستان معمول و مروج بود و با زبان فارسی فارس تفاوت دارد ، فارسیان این زبانرا به نام تاجیکی و صاحبان آنرا تاجیک یا تازیک خواندند ، که از آن ببعد این اسم معروف و مشهور گردید ” ( جغرافیای تاریخی افغانستان)
قابل ذکر است که کلمۀ ” تات ” ترکی بوده که بمعنی نو جدید و بعضآ خارجی هم است؛ لهذا کلمات تازی و تازیک همه از آن نشئت کرده اند، که حتی امروز کلمۀ تازه بمعنی نورسیده و جدید است ؛ اما سیر تحول زبان پارسی دری در سرزمین تاجِکستان وتمام آسیای میانه از قرون نهم و دهم میلادی حالت نزولی داشته که قبلآ درمورد سخن رفت که، این انحطاط حتی قبل از وردو روسها باوج خود رسیده بود ؛ زیرا ادبیات و نوشته های پارسی شکل تقریبی ومخلوطی از زبانهای ترکی و ازبکی شده بود، که به مشکل میتوان آنرا اثرپارسی نامید ! این وضعیت در شروع قرن بیستم با آمدن روسها کاملآ دگرگون شده ، وزبان پارسی تاجِکهای آنسوی آمو در عصر حاضرآنست که بروسی فکر میشود و به بپارسی بیان میگردد ، یعنی این زبان در حداقل موجودیت خود قرار دارد. بدین معنی که زبان نوشتۀ آن کاملآ مضمحل گردیده است ؛ زیرا علاوه بر اینکه رسم الخط پارسی را تغیر داده اند ، لغات و کلمات ، حتی جملات روسی در جریان محاوره روزانه افراد تبارز میکند ، که این وضعیت اقلآ صد سال است که دوام دارد ؛ از جانب دیگر شهرها و مراکز بزرگ اینزبان مثل سمرقثند ، بخارا ویا مرو را مربوط ازبکستان و ترکمنستان و غیره نموده اند ، که این وضعیت ضربۀ مهلکی بر پیکر زبان پارسی تاجکهای آنسوی آمو وارد کرده است .
دربحث تاریخی میتوان از زبان پارسی ماوراالنهر یاد کرد ؛ اما بعد از ختم قرن هجدهم این زبان در آنسرزمین افول نموده است ، در شروع در برابر زبان ترکی و ازبکی ، و درجریان قرن نزدهم تا امروز در برابر زبان روسی ؛ از اینجاست که ناسیونالیستهای تاجِک به هر سازی که ازبیرون در مورد زبان پارسی نواخته میشود میرقصند ؛ چون اصولآ پشتوانه و پشتارۀ داخلی ندارند تا بدان اتکا نمایند؛ لهذا بحث زبان پارسی در تاجِکستان خالی از واقعیت بوده طرفداران زبان “فارسی واحد” از آن منحیث بسیاهی لشکراستفاده میکنند تا هرچیز دیگر؛ چون زبان را نمیتوان مربوط به ادبا و زبانشناسان وملیت گراها دانست ؛ باید ملتی بدان مکالمه کند و از آن دفاع نماید !!
زبان پارسی در خراسان ـ افغانستان
هجوم چنگیزی ها در قرن سیزدهم میلادی ، تمدن هزار سالۀ خراسان را ازبیخ کشید ، و دراتش جهل و توحش سوخت ، که ازاین تمدن تنها توته پارچه ها و گرد وغباری در سرزمینهای مجاور پراگنده گردید. آنچه را ما امروز افغانستان می نامیم نود فیصد حدود موجودۀ آن در همین خراسان تاریخی قرار داشت وزبان این سرزمین پارسی دری بود !!
ترکان خاقانات که آسیای مرکزی را از قرن پنجم و ششم میلادی اشباع نموده بودند ؛ عدۀ وسیعی از تاتار های چین از قبل درین مناطق آمده بودند بعد از هجوم چنگیزی ها ،این حرکت خیلی سریع گردید ؛ لهذا زبانهای ازبکی و ترکی ساحۀ زیست زبان پارسی را در آنسوی جیحون محدود ومحدودتر میکردند . این وضعیت در ترکیب دولت تیموری های هرات در وجود شخص امیر علی شیر نوائی تجلی پیدا میکند ، که بدو زبان ترکی و پارسی مکمل اشنا بود و یا در قرن بعد ظهیر الدین محمد بابر (1504ـ1530م) بدو زبان ترکی و پارسی صحبت میکرد ، و یا اینکه قبائل ” وایماق” در همین عصر آمو را عبور کردند ؛ اما قدر مسلم اینست که بعد از یکی دو نسل پارسی دری زبان اصلی همۀ شان شد .
دولت تیموریها بدست ترکمن ها سرنگون شدند ، بابر و احفاد او همه؛ نه تنها بزبان پارسی دری صحبت کردند بلکه آنرا در هند چنا ن ترویج کردند که ما تا امروز درروشنی اقدامات آنها واقعیت و تاریخ حقیقی این زبان را بررسی میکنیم .
نظر بشهادت بابر که در شروع قرن شانزدهم در کابل پادشاه بود ، دسته های هزار نفری قوای مغل ، که بعد ها بنام هزاره ها مشهور شدند ، بین کابل و هرات پراگنده ومستقر شده بودند وتا آن عصر بزبان مغلی صحبت میکردند ، ارانسکی درین مورد میگوید « اینکه در ظرف پنج شش قرن اخیر زبان پارسی در بین هزاره ها رواج یافته ، زبان مغلی را مغلوب کرده ، گواه اینست که در قرون اوسطی مردم اطراف ایل مزبور ؛ در منطقۀ بین کابل و هرات اکثرآ پارسی زبانان بودنده اند، و واقعآ از خاطرات بابر قرن شانزدهم میلادی و گفته های سیاحان در قرنهای هجدهم و نزدهم که بافغانستان سفر کرده اند چنین بر می آید ، که در سراسر قرون وسطی زبان پارسی درمیان ساکنان هرات و کابل و غزنه و حتی قندهار بر دیگر لهجه ها تفوق داشت و رواج زبان پشتو و انتشار افغانان در آن سامان در ازمنۀ بالنسبه متآخر صورت گرفت » ؛ همچنان بابر از زبان پشه ئی درشمال کابل یاد اوری میکند؛ اما در قرن هجدهم ملیت هزاره عضو جدا ناشدنی در پیکر این ملت بود ، وزبان همه قبائل هزاره پارسی دری ، که تا امروز ادامه دارد، وزبان پشه ئی درعصر ما در دو قریۀ ا سفرزه و بولغین ودر شمالشرق کشور رواج دارد؛ اما در کابل اثری از آن نمانده است ؛ چون پارسی دری درین سرزمین ریشه در تاریخ و گذشتۀ دور دارد!!
دراواخر قرن هفدهم وشروع قرن هجدهم صفوی های ترک زبان ایران گروه های وسیعی از قزلباش های ترکی را در هرات ومناطق غربی تا حدود قندهار داخل کردند، این ترکها در برابر زبان مردم این سرزمین تاب نیاورده همه نسلی بعدتر بقول ارانسکی بزبان پارسی دری صحبت میکردند.
درهمین قرن هوتکی ها دولت صفوی را منقرض میکنند ، اما خود نیز عمرزیاد نداشتند، لهذابعد از نادرافشار ترکمن ، زمینه عروج سلسلۀ ابدالیها مساعد میگردد ؛ احمد شاه بابا خود شعر پارسی میگفت ، بعد از اینکه پایتخت بکابل منتقل شد ، حدود نود فیصد ابدالی ها و نود ونه فیصد نورزائی ها اگرچه پشتون بودند ؛ اما پشتو نمیدانستند و بزبان تاریخی این ملت یعنی پارسی دری صحبت و محاوره میکردند. در تمام اسناد و تبادلات تاریخی، دول مختلفی که درین سرزمین حاکم بودند تا شروع قرن بیستم بجز از زبان دری زبان دیگری بکار نرفته .
درختم جنگ دوم افغان ـ انگلیس، انگریزها باین نتیجه رسیده بودند که جنگیدن با افغانها بیحاصل است ؛ لهذا درهمین آوان با روسها ، که پنجده راتازه درسال 1885م تصرف نموده بودند؛ کنارآمده افغانستانرامنطقۀ حایل قبول کردند.این اصطلاح اگرچه در ظاهر معصوم وبیگناه بنظر میرسد ؛ اما در واقعیت معنی تحریم ، تجرید و بمحاصره کشیدن این کشور رامیرساند ؛ زیرا تلگراف ، خط آهن ، معارف ، بانکداری ، تجارت ، طبابت …. درسرحدات شمالی ،جنوبی، شرقی وغربی افغانستان ، تا ختم جنگ دوم جهانی بنحوۀ دقیق و سازمانداده شده متوقف و محکوم شده بودند ؛ زیرا هیچ نیروی خارجی با افغانستان و اینکشور با دیگران حق برقراری هیچنوع رابطه را نداشت ! انگلیس گفت :« امیر عبدالرحمن مرد موَثری است برای ادارۀ افغانستان »؛ لهذا برای امیر و حواریون او سالانه مقدار معاشی تعین نمود تا شکم امیر و ونیروی عسکری اش سیر باشد ، همچنان اسلحه های کهنه را همه ساله در اختیارامیر قرار میداد تا، او در کشتار مردم بیدفاع و دست برهنۀ افغانستان از ان استفاده کند!
شروع این محاصره بطور غیررسمی از پادشاهی دوم امیر دوست محمد (1843ـ1863م)آغاز میشود وتا ختم جنگ دوم جهانی ، یعنی سالهای 1950م ادامه داشت ؛ درین میان برای مدت ده سال این محاصره بوسیلۀ شاه امان اله شکسته شد ؛ اما او دیری نتوانست در برابر ماشین غول آسای استعمار انگلیس مقاومت کند ؛ لهذا در سال 1929 محاصره راچنان شدید کردند، که آزادی ها ، و علائم تکامل و تحرک که درعصر امان الله و قبل از وی بوجود آمده بود ؛ همه را جاروب و سرکوب کردند ، که نقش امرای افغانستان بحیث عامل استعمار برجسته تر از خود انگلیس درین رویداد بود ؛ مانند: امیر دوست محمد، امیر عبدالرحمن، محمد نادر ومحمد هاشم ، که درنتیجه ملت ما در اندوخته ها و پندار های قرون قبل و ماقبل آن آغشته و در سکون ماند!؛ چون بخش اعظم این اندوخته ها و پنداره هارا ، ادبیات منثور و منظوم پارسی دری تشکیل میداد ؛ لهذا این زبان از فیض و در پرتو نور آثار بزرگان و گذشتگان ؛ مانند : مولوی ،جامی ، انوری، خسرو ، بیدل و… ، نه اینکه حفظ شد بلکه با پیروی و تقلید از متقدمین ، بدان چیزک هائی افزوده هم شد اینک نمونۀ از نظم ونثر اواخر قرن هجدهم و اوایل قرن نوزدهم که اهالی کابل درشبهای زمستان بزرگسالان برای جوانان ونوجوانان میخواندند نقل از کتاب بهار دانش :
نشسته برامش ز هر کشوری ــــــ غریب او استادی و رامشگری
نواساز د خنیا گران شگرف ـــــــ بقانون نوازان برآورد حرف
بریشم نوازان شعری سرود ـــــــ بگردون بر آورده آواز رود
نمونۀ نثر :
گلبانگ تهنیت از بزم طرازان خطۀ خاک بگوش انجمن آرایان افلاک رسیده و صدای مبارک و ندای نشاط از اهل جهان بگوش زمین و دماغ زمان پیچید از بس گوهر نثاری آثارگرانباری برپشت گاو زمین پدید آمد و از کثرت گلریزی و عطر بیزی صحن انجمن رشک کارنامۀ بهار و صحرای فتن شد چون مراتب بزم طرازی و مراسم جلوه افروزی بفرخندگی وشایستگی انجام یافت هواخواهان محفل چون طائران چمن سو بسو پرواز نموده گلشن اقبال را کام بلبل وگل خلوت ساختندو صراحی مانند مستان سر بگوش ساغر نهاده راز دل بیرون داد ……
ملت ما بشهادت تاریخ در نگهداری این زبان در طول اعصار هیچوقت کوتاهی نکرده است ؛ لهذا با این زبان پیوند عمیق چندین قرنه دارد ، که مانندهمسایه غربی و شمالی اش ؛ این زبان را با ترکی و مغلی و روسی ، ویا در قرن بیست زبان پارسی را جدا از معیار های تاریخی و معاصراش آنرا با زبانهای اروپائی مخلوط و وابسته ننموده است ؛ تا اینکه در سال1930 م تفرقۀ زبانی را نادر و خانوادۀ او درین کشور دامن زدند ، که همین امروز عین سیاست از طرف امریکا و برخی کشور های همسایه و باصطلاح همزبان ما اعمال میگردد.
درطول مدتیکه ملت ما در قید محاصره و سرکوب زندگی میکرد در ایران، که خود را امروز باصطلاح« فارسی » سراپا قرص معرفی میکند چه میگذشت !
زبان پارسی در فارس ـ ایران
آنچه امروز حدود سیاسی ایران گفته میشود ، از قرن هشتم تا قرن شانزدهم میلادی ، بوسیلۀ خلفای بغداد ، شاهان خراسان و امپراطوری عثمانی اداره و حکومت میشد.
چنگیز که دولت خوارزمشاهی و درنتیجه خراسان را از صحفۀ تاریخ محو کرد ، از فرهنگ خیلی غنی و از مدرسه و مکتب و کتابخانه و صنعت و اقتصاد خراسانی ها ؛ تنها مشتی آثار و افراد توانستند خود رانجات بدهند ، و در سرزمین هائیکه با چنگیز کنار آمده بودند؛ مانند فارس،اصفهان، آذربائیجان و.. ویا اینکه خارج از قلمرو چنگیز بودند ؛ چون: دهلی ، آسیای صغیر و بغداد پناه و مسکن گزیدند ؛ در مورد سازش این سه ولایت تقی بهار یاد آور میشود؛ اما آنرا عمل فرزانه و خردمند میخواند ؛ در مورد نظر دیگری هم وجود دارد ، ارانسکی میگوید: « ورود قبائل ترک زبان در عصر هجوم مغل خیلی زیادشده بود»، که تعداد ترکمنها و ازبکها درین شهرها چنان زیاد بود که چنگیز آنها را از آن خود میدانست ؛ لهذا سازش با چنگیز امر کاملآ طبیعی بود ، تقی بهار در ادامه میگوید : «حافظ و سعدی و خواجه نصیر و دیگران ادامۀ فرهنگ خوارزم شاهان در قرن هفتم هجری هستند » واین واقعیت هم است زیرا تاامروز این سخنوران مخصوصا در ایران جانشین ندارند!!
در قرن پانزدهم تیموری های هرات نتوانستند ، قاعدۀ محکم اقتصادی و اجتماعی برای خود خلق کنند ؛ زیرا بین ترکها و ازبکهای ماوراالنهر وتاجِکهای این سوی جیحون ، اتحاد تآمین نشد ؛ چون اینها از پشتوانۀ اقتصادی که خراسان قبل از هجوم چنگیز بهرهمند بود، محروم بودند بدست ترکمنها منهدم گردیدند .
در ختم قرن پانزدهم و شروع قرن شانزدهم میلادی تقی بهار میگوید: «ایران میان ازبکها و عثمانلو ها قسمت شده بود » . ، یعنی بین ترکها سنی و شعیه مذهب ؛ چون درین عصر ایرانی وجود ندارد !! صفوی ها را تاریخ ترکیه عثمانی تجزیه و انشعاب ترکان شعیه از پیکر امپراطوری عثمانی سنی معرفی میکند ، که صفوی ها بعد از بقدرت رسیدن با چنان تعصبی با هرچه که شعیه نیست برخورد میکنند ، که مهر تائید باین دستور تاریخی عثمانی ها میگذارند. درین خلائیکه بوجود آمده بود، صفوی ها بیرق شعیۀ دیالمه را گرفته؛ زیرا بعد از سقوط دولت دیالمه همدان (937ـ1048م) که شعیه اثنی عشری و اسماعیلی بودند ، داعیۀ احیای مجدد دولت شعیه همیشه در غلیان بود ، تعصبات و تنگ نظری های سنی مذهبان، که شعیه را قرمطی و ملحد خطاب میکردند، آتش این غلیان را شدید تر میکرد . تا اینکه جوان پانزده سالۀ بنام اسمعیل فرزند شیخ صفی الدین اردبیلی ، که بعدآ صفوی تخلص کرد ، رهبری جمعیت قزلباشان را بدست گرفت ؛بسال 906هـ.ق (1500م)، در تبریز بحیث شاه شعیه ها تاج پوشی نمود .صفوی ها از نژاد ترک بودند ، و بزبان ترکی صحبت میکردند .
امپراطوری عثمانی که در سال 1492 قسطنطنیه را فتح کرده بود ؛ شدیدآ در اروپا مصروف بود ، وبمسائل داخلی ترکها یعنی شعیه و سنی کمتر ارزش میدادند ، که این وضعیت سبب تقویت صفوی ها شد ؛ چون توانائی و قدرت جنگیدن با امپراطوری سنی عثمانی را نداشتند ؛ لهذا جانب جنوب و شرق به پیشروی پرداختند ؛ در حقیقت از خلائیکه جنایت چنگیز درین منطقه بوجود آورده بود ؛ اینها بهره برداشتند ! صفوی ها با چنان تعصب جنون آمیزی با مناطق مفتوحۀ شان برخور میکردند ،که مردم مجبور بفرار بودند ویا قبول مذهب ، سنت و روایت اینها !! درین مورد تقی بهار میگوید :« بدتر از آفت ترکان عثمانی و آفت افغانها آفت تعصب بود » ؛ هرآنچیزیکه به شعیه تبدیل شده نمی توانست آنرا نابود میکردند ؛ مثلآ موسیقی مقامی که مانند تمام ولایات اسلامی در فارس رائج بود ، آنر ا در ماتم امامها به آواز سرائی تعزیتی تبدیل کردند ؛ چون دستگاه های ساز که بعدآ در ایران بوجود آمد ؛ اینها را نمیتوان موسیقی تلقی کرد ؛ چون وزن که نصف موسیقی است در آنها وجود ندارد !! بهمین ترتیب در مورد زبان ، که قبل بر آن با ترکی مزج شده بود ، درین عصر نوع هزوارش ترکی بوجود آوردند ، یعنی اسما و اصطلاحات ترکی و مغلی را در قید دستور پارسی افاده میکردند ، صفوی ها نوع ناسیونالیزم شعیه را تاسیس کردند !!
صفوی ها برخلاف دیالمه دولت سیاسی مذهبی شعیۀ امامیه اثنی عشری را بوجود آوردند ، که درحقیقت پایه گذار دولت و حدود سیاسی کشوری هستند که در اعصاربعد آنرا فارس و ایران خواندند؛ زیرا آنها خود یک هدف داشتند ترویج مذهب شیعه بود ، سلاطین صفوی همه اشخاص کور ادبی ومتعصب و ترکی زبان بودند ؛ لهذا تمام قدرت سیاسی در دست روحانیون شعیه بود که آنها هم ، هر آنچیزیکه شعیه نبود همه را قلع وقمع میکردند ، از جمله زبان مردم ایران ومخصوصآ سنی مذهبان تاجک که در مناطق شرقی ایران اقامت داشتند ، اینها برضد مولانا ، حافظ و بودند ، بعد از تصرف هرات هرجا که نام جامی را دیدند آنرا به «خامی » تبدیل کردند؛ تقی بهار ادبیات دور صفوی ها را «طفلانه» میخواند ، ومیگوید: ادبیات خیلی عامیانه که هر سطر آن مملو از کلمات و عبارات ترکی مغلی و عربی بود.
تا ریخ شاهد است ، که صفوی های ایران ترکی زبان و مربوط بسه قبیلۀ : تکلو ، استاجلو و شاملو بودند که ،بزبان ترکی صحبت میکردند، نادر افشار ترکی تباربود و قاجاری ها از قبائل ترکمن بودند؛ احسان شاطریار درین مورد میگوید: «ایران از سدۀ پنچم الی پانزدهم هجری قمری، که مطابق به ( یازدهم تا بیستم میلادی است) زیر فرمانروائی امرا و پادشا هان ترک یا ترک زبان بسر برده و زیستگاه قبائل ترک و ترکمن بوده » ( ایران نامۀ سال یازدهم )!! یکی از عواملیکه شاه محمد قاجار در ختم قرن هجدهم قریۀ کوچک تهران را که در آن عصر تنها پانزده هزار نفوس داشت ، پایتخت خود ساخت ؛ چون قبائل ترکمن که وی زادۀ آنها بود ، باین قریه قریب و زمینۀ محافظت دولت وی رابوجود می اوردند، که اینها نیز ترک زبان بودند ؛ درهمین عصرقاجاریه ، فارس بطور عمده از قوم ترک، عرب، کرد ، لری، بختیاری و تاجِک تشکیل میشد ، که اکثریت را ترکها تشکیل میدادند ،و تاجِکها اقلیت کوچک را بوجود آورده بودند ، که در نیشاپور ، طوس و سرخس زندگی می کردند ، که همین سه شهر غربی ترین ولایات خراسان را تشکیل میدادند ؛ به عبارت دیگر این ولایات بصورت تاریخی مربوط فارس نبوده ، بلکه جز خراسان بودند ، درین مورد تاریخ بیهقی میگوید ” مارا بری و خراسان وتخت و ملک نامزد محمد باشد ” درجای دیگر میگوید ” هرات که واسطۀ خراسان است ” یعنی وسط خراسان است ، لهذا نیشاپور سرخس و طوس ، غربی ترین شهر های خراسان بوده اند؛ تاریخ بیهقی از ری عراق و جبال نام میبرد در مورد ساکنان ری در ص 499میگوید :” قومی اند که خراسانیان را دوست ندارند ” یعنی باشندگان ری غیر خراسانی و ضد خراسانی بوده اند!
اما صفوی ها بعد از استحکام شان ایالات غربی خراسان را تا حدود قندهار تصرف کردند ، که این وضعیت از 930 هـ.ق تا سقوط شان بدست هوتکی ها در سال 1129هـ.ق مطابق به(1523ـ1716م) بطور گیر وگرفت وضمنی ادامه داشت ، که بعد ازانقراض هوتکی ها ، از سالهای 1222 ـ 1273 هـ.ق (1805 ـ1856م) ، یعنی در ظرف پنجاه ویکسال دوازده محاربه بین فارسها و خراسانی ها بخاطر همین ولایات غربی و هرات واقع گردید ؛ از جمله حمله و محاصرۀ هرات بوسیلۀ قاجاری ها ، در جریان جنگ اول افغان وانگلیس در سال 1254هـ.ق(1839م) است ؛ مورخ فرانسوی فریه میگوید : “نفوس شهر هرات قبل از محاصرۀ قاجاری ها هفتاد هزار بود ؛ اما بعد از ختم محاصره به شش تا هفت هزارنفر میرسید ” ؛ با وجود آنهم نتوانستند هرات را تصرف کنند ؛ اما طوس ، نیشاپور و قسمتی از سرخس را از خاک خراسان جداکردند ، که باشندگان این شهر ها تاجِک و دری زبان بودند ؛ محمد تقی درین زمینه میکوید: « در مرکز ، جنوب وغرب ایران آنجائی که ترکی نفوس نکرده است لهجه های محلی یا کردی و لری است ویا پهلوی شمالی ، پهلوی جنوبی ؛ چنانچه زبان شهر و روستاهای اصفهان ، فارس و نهاوند، پر از لغات اصطلاحات و حتی طرز ادای کلمات پهلوی …… که هیچ یک ازین حرکات ترکیبات در زبان دری نبوده است و در خراسان نیز وجود ندارد ، بلعکس بسا لغات و اصطلاحات وترکیبات دری که در زبان پهلوی نیست ولی میان مردم خراسان متداول است »
درین بیانات محمد تقی بهار ناحیه خوزستان و اهواز که آنها را عرب میگویند وعربی صحبت میکنند را کاملآ حذف کرده است ؛ ولی روح قضیه اینست که خراسان در ایران موجود ، عبارت از نیشاپور ، طوس و قسمتی از سرخس است ؛ چون قسمت دیگر سرخس مربوط روسیۀ شوروی میشود ، یعنی دولت ایرانی زبان تنها ده فیصد سرزمین واهالی آنرا به نود فیصد ایران وباشندگان آن تحمیل میکند ، تا عطش شئونیزم شان تسکین شود!! ؛ لهذا رابطۀ صفوی ها ، قاجاری ها و تمام سلسله ای بعدی تا امروز با زبانپارسی دری همین سه شهر غربی خراسان تاریخی است ، که فارسها قهرآ تصرف نموده ، بکمک و پیروی ازسیاست، روس و انگلیس آنرا در جریان قرن نوزده حفظ کردند.
صفوی ها زیاده از دو صد سال دولت سیاسی مذهبی را بنا گذاشتند که تا امروز ادامه دارد؛ ازین؛ دانشمندان ، دکتوران ، پروفیسوران و علامه های زبان فارسی واحد درعصرما ؛ چرا هیچکدام جرآت حضور و صلاحیت اینرا بخود نمیدهند ؛ تا درباب ادب و زبان« فارسی صفوی ها» کاوش و ارزیابی بعمل آورند؟؟
اینها که در خواب وبیداری نشسته و افتاده ؛ آنقدر شاهنامه می نالند که آنرا فرسوده نموه اند ؛ واین در حالیکه شاهنامه بزبان اهل خراسان نوشته شده است؛ پس مقتدر ترین دولت فارس که زیاده از دوصد سال عمر وحکومت کرده، چرا ادبیات آنهارا نمی گشایند ؛ مثلآ آثار باقر مجلسی که زیاده از یک ملیون و دوصد هزار باصطلاح “بیت “نوشته است ، که برابر به حجم چند ده شاهنامه است ؛ اما محتوای یک فصل آنرا هم ندارد ، تاهمه ببینند ، که آیا صفوی ها بزبان شاهنامه میگفتند و مینوشتند یا خیر ؟
ادبیات عصر صفوی ها مهر بطلان برین ادعا میگذارد که میگویند زبان دری در ایران مروج شده بود ؛ چون این ادبیات آمیختۀ از زبان فارسی شیرازی و ترکی است !! نمونۀ از باصطلاح شعر عصر صفویه:
گل دیمم تاکه بملانه مشو ** سوته جانم بتماشانه مشو
مده پیغام که اینها قصسس ** تا ترا نینه دلم وا نمشو زفل را واکن اگه دل میبری ** مغر تاشونه دینه جانه مشو
بالاخره صفوی 1716م بدست محمود هوتک ساقط گردیدند ؛ اما دولت سیاسی مذهبی شعیه تا امروز در ایران مستقر است .
در شروع قرن هجدهم ، ایران که در طی دو معاهدۀ گلستان و مخصوصآ ترکمتانچای در 1828م کاملآ ساحۀ نفوذ اگرنگوئیم مستعمرۀ روس شده بود؛ زیرا روسها حق مداخلۀ قنسلی در تجارت ،مواصلات ، کشتی رانی ، گمرکات و حتی قضاوت در ایران را بدست آورده بودند !
انقلاب بلشویک روسها را موقتآ در داخل سرحدات شان محدود کرد ؛ لهذا ایران از ساحۀ نفوذ روسها خارج گردید ، سرکشی امیر امان اله خان وپافشار وی بر وصول استقلال افغانستان ، انگلیسها را بشدت دستپاچه نمود ؛ لهذا جلو و فرمان دولت ایران را در دست گرفتند ، ازیکطرف منابع سرشار نفتی آنرا شروع بمکیدن نمودند، وازجانب دیگر ایران را بحیث سپردر برابر شوروی بلشویک قرار دادند ؛ لهذا بثمر رسیدن مشروطیت و ورود رضا خان درساحۀ سیاست دونتیجه مستقیم همین رویداد هستند!
ازاینجا نقشۀ ساختمان دولت فارس بزرگ با تاریخ شکوهمند آغاز میگردد ؛ لهذا در شروع برای این دولت بزرگ زبانی واحد دست وپا باید کرد؛ چون دولت فارس نمیتواند زبان ترکی داشته باشد ؛ لهذا در سال 1935م برای سرپوش گذاشتن برتمام این تناقصات ، اسم تاریخی فارس را با اصطلاح جغرافیائی ایران عوض کردند!!
انگلیس بعد از انقراض دولت بابری های هند در نیمۀ دوم قرن نوزدهم گنجینۀ بزرگ زبان پارسی هند را که زیاده از هزار سال عمر داشت در اختیار خود داشت ، آنرا در دسترس دولت ایران قرار داد ؛ زیرا در سال 1838م حکومت هند برتانوی زبان انگلیسی را زبان رسمی هند ، اردو را زبان مروج و پارسی را زبان ممنوع در هند اعلام نمود .
انگلیس ذخیرۀ بزرگ پارسی دری و فرهنگ شگوهمند آنرا بکشوری داد که تنها کمتر از ده فیصد نفوس آن باین زبان تکلم میکردند ؛ تا مقاصدش تآمین گردد!!
زبان پارسی را بزبان فارس و فارسی تبدیل کرد و آنرا زاده و پروردۀ ایالت فارس وانمود کردند ؛ این وضعیت را چنان تقویه وتبلیغ کردند که محمود طرزی در سراج الاخبار سال1296هـ.ش نوشت :« اگر عوامی کابلی صرف با لهجۀ فارسی خود کابل با مرد طهرانی حرف بزند به بسیار دشوار مقصد خود رابیدیگر فهمانیده میتوانند » !! این یادداشت و شهادت مرحوم محمود طرزی خیلی ارزنده است ؛ زیرا خصوصیات زبان مرد کابلی و طهرانی را قبل از ترویج مطبعۀ فرانکلن ، رادیو ، سینما و تلویزیون بیان میکند .اینک دو ملتی که بزبان باصطلاح واحد حرف میزنند ؛ اما درهمین زبان افهام تفهیم بین شان صورت گرفته نمیتواند! چرا؟؟ زیرا زبان ایرانی ها در ظرف اقلآ چهار قرن گذشته ، متکی بگفته های محمد تقی مملو از کلمات و اصطلاحات ترکی ، مغلی ، آذری و پهلوی است، در حالیکه مرد کابلی پارسی سچه صحبت میکند؛ محمد تقی بهار شهادت میدهد :« امروز در خراسان ـ خاصه افغانستان و بخارا وتاجیکستان نمونه های بارزی از طرز تلفظ زبان دری در روستاها موجود است » این قول تقی بهار پنجاه سال بعد از بیانات محمود طرزی افاده شده است ؛ اما بیک عینیت اصابت واتصال دارند ؛ لهذا طبیعی است که زبان همدیگرا نمیدانند !! متاسفانه دولت ایران ادبیات عصر صفویه و قاجاریه را سانسور و تحریم میکند ، یعنی هیچنوع تحقیق و تتبع واقعی و بیطرف درین مورد تا امروز صورت نگرفته ؛ اما در عوض با پر روئی مطبعۀ فرانکلن تهران شاهکار های خراسانی قبل از هجوم چنگیز، آثار و نوشته های ازعهد غزنوی ها لودی ها وسوری ها و مخصوصآ بابری ها ؛ درهند را تا قرن نوزدهم ، بنام آثار ایران و نویسندگان ایرانی نشر و پخش میکند.
در حقیقت ملت ایران بطور وسیع تنها بعداز جنگ دوم جهانی به آموزش زبان پارسی دری آغاز کردند !! از اینجاست که فرهنگستان ایران اجازۀ هرنوع کج قدمی در مورد این زبان را بخود داده میتواند ؛ زیرا این باصطلاح فرهنگستان بمثابۀ یک کارخانه لغت ، کلمه و اصطلاح سازی بکار انداخته شده است. ملت ایران باین زبان پیوند و رابطۀ تاریخی ندارد ؛ از اینرو اندک مقاومتی در برابر این لغات کلمات و اصطلاحات صنع شده و زبان مصنوعی که از آن ناشی میگردد نشان نمیدهند.
در ختم جنگ دوم جهانی و تاسیس دولت اسرائیل ، دولت فارس بزرگ علاوه بر وظائف قبلی ، برای مقابله با اتحاد عرب در معارضه و تضاد قرار داده شد ؛ بنآ از حمایت عام وتام دول غربی ، ایالات متحده و لوبی جهانی یهود برخوردارگردید ، که آنها در محافل ، منابع وتاسیسات فرهنگی و ادبی بین المللی بر ادعا های دولت ایران مهر صحه و تائید میگذاشتند !! باینترتیب کسانیکه تا شروع قرن بیستم به زبانی آمیخته از ترکی و مغلی و عربی و پارسی صحبت میکردند ؛ اینک خود را مالک و ادامه دهندۀ فرهنگ پارسی و خراسانی معرفی میکنند ؛ اما درحقیقت این یک فرضیۀ تبلیغاتی بود؛ برای تآمین و تائیدهویت دولت باصطلاح شاهنشاهی پهلوی محمد رضا !!
ادعای فرضی مالکیت بر زبان پارسی از سوی دولت ایران پایه و اساس تاریخی تدارد ، اگر ایرانی ها باین زبان صحبت میکنند ایرادی موجود نیست ؛ اما نباید بر اصول و اساسات آن تعرض کنند!!!
زبان پارسی و برخورد دولت کنونی ایران با آن
دولت ایران؛ از پذیره های تاریخی مشترک سه ملت افغانستان ، ایران و تاجکستان بهره گرفته ویک مشت اصطلاحات خود پرداخته را زیرنام زبان واحد می خواهد برین ملل تحمیل کند، که نه، خدمتی باین زبان است ونه باین ملل ؛ لهذا بطور مصنوعی حادثه سازی کرده شوکت تاریخی ذخیره بزرگ ادبی زبان پارسی دری را میخواهند درخدمت یک دستگاه دولتی و یک دیدگاه سیاسی قراربدهند، تا آنرا تثبیت هویت کنند ؛ لهذا این ثروت تاریخی را از وارثین اصلی آن ربوده وبکسانی بدهند که بازماندگان حقیقی ، محافظ و ادامه دهندگان آن نیستند!
خطرناکتر از آن اینکه در غیبت گویندگان این زبان در مبانی و اصول ترتیب و ترکیب آن مداخله کرده ، خطوط و برجستگی هائیکه تعین کنندۀ خصلت این زبان است؛ آنها را هموار واگرممکن باشد حذف کنند ؛ در عوض حواشی و تعلیقات خود ساخته وپرداخته را زیر نام تجدد بدان میخواهند اضافه کنند ؛غافل از اینکه ما اساس و ریشۀ زبان را از اجدادخود برداشته ایم و اجدادما از اجدادخود وآنها از اجدادشان …. یعنی مبانی هر زبانی ریشه درقعرزمانه دارد؛ نمیتوان قهرآ آنرا تعدیل ویا تخریب نمود، ویا به ملت ومردمی آنرا پیوند زد و نسبت داد ،که زبان طبیعی و مادری شان نیست ؛ بنابراین ، از آمیزش زبان فارسی شیرازی و پارسی دری ؛ اما با حذف و جدا نمودن ادبی ترین و هنری ترین بخش زبان دری از آن ؛ نوع مکالمه جدیدی را بوجود آوردند ، که آنرا فارسی زبان واحد مینامند ، که این وضعیت کلآ بزبان اسپرانتوی اروپائی ها شباهت دارد تاهر چیز دیگر ! این زبانرا از اینجهت اسپرانتو نامیده اند ، که زادۀ ذهن وتخیل یک یا چند فرد هست ، یعنی هیچ جمعیت یا کتلۀ انسانی در طول تاریخ با آن مکالمه و معاشره نکرده است ؛ لذا کاملآ ذهنی بوده و با هیچ عینیتی توافق و تطابق ندارد ؛ زیرا فرهنگستان ایران که موسس این زبان است هیچ رابطۀ عینی با متکلمین زبان پارسی ندارد؛ اینجا من یک جملۀ از فارسی زبان واحد را بطور نمونه ذکرمیکنم : « تکواژه ها را جانشین واجها سازد و ساختهای تکواژی و واجی جمله را جداگانه تعیین کنند»
در فارسی واحد ایرانی ها لغات وکلمات عربی ، که چندین صدسال شده که در زبان دری موجودهستند،آنها را بیرون کرده ، وبجای شان اصطلاحات نامناسب فارسی واحد را می آورند؛ البته تنها و تنها لغات عربی؛ نه لغات ترکی ونه مغلی ونه اروپائی و مخصوصآ نه پهلوی ؛ زیرا لغات و اصطلاحات متعدد پهلوی را در زبان فارسی ایرانی داخل نموده اند ، ووقیحانه آنها را دری قلمدادمیکنند؛ مانند واژه ،همایش، ویرایش و.. ، مجموعۀ این وضعیت را پاکسازی زبانفارسی مینامند؛ اما در حقیقت ؛ منظور چنین است، که لغات و کلمات تاریخی زبان دری را محدود و محدودتر کنند و بخش فارسی واحد را وسیع و وسیعتر بسازند ، یعنی کسانیکه بعوض ولایت “شهرستان ” و بجای ثبت ” بایگانی ” وبعوض خط “دبیره” مینویسند ؛ این عمل از روی عناد بازبان دری و خوشخدمتی بزبان فارسی واحد ، یعنی فارسی ایرانی انجام میدهند ! هرگاه این عمل را تحفظ زبان پارسی عنوان میکنند ، درحقیقت پارسی دری را از عقب بخنجر میزنند؛ زیرا کلمات و مفاهیمی که از چند صد سال باینطرف تاریخ ، ادب ، سنت ، مذهب و روایات ما با آنها نوشته و تحلیل شده است ، همه را بدور میریزند و به جایشان کلمات وترکیبات خود پرداخته فارسی واحد را تحمیل میکنند . چنین عملی قبلآ از طرف نیرو های استعمارگر بکاربرده شده بود ، یعنی برای اینکه ملتی را از تاریخ سنت و روایتش منزوی کنند ، نحوۀ تحریر و تقریرش را قهرآ تغیر میدادند.
فرهنگستان ایران در سال 1314 ش مطابق به 1935م بمنظور واژه سازی دائر شده است ؛ من دقیق نمیدانم معنی واژه چیست ؟ چون” واژه “ریشۀ پهلوی دارد ؛ اما آنرا دربرابر : اصطلاح ،استعاره ، لغت ، مهمله و .. بکارمیبرند، که این وضعیت، یعنی یک کلمه را دربرابر پنج معنی قراردادن ، فقربیحد وحصرزبان واحد رانشان میدهد !!
بهرصورت این سازمان جهت تحقیق و تتبع در موردزبان بوجود نیامده ؛ بلکه هدف آن در آوردن لغات ، کلمات واستعارات زبان پارسی دری از ریشۀ تاریخی آنهاست ، چنانچه این دستگاه تنها از سال 1357الی 1390ش، برابر با 1978الی 2011م بگفتۀ خودشان “بیش از سی و پنج هزار برابربا واژه های بیگانه بوجودآورده است “
اما نباید فراموش کنیم که همین اکنون برای بالاپوش “مانتو” بعوض بالاتنه بلوز ، بجای بکس ساک ، بعوض صنف یا جماعت کلاس و …. میگویند ؛ پس هدف از” واژه های بیگانه” لغات وکلماتی است که زبان دری چندین قرن از دیگر زبانها برداشته و آنها را مطابق آهنگ زبان پارسی دری موزون ومقفی نموده است ؛ چون زبان واحد بوزن وقافیه ، هویت و اساسات زبان پارسی دری احترام وضرورتی ندارد؛ لهذا این ثروت وهستی تاریخی پارسی دری را در حال درهم شکستن هستند، تا این زبان را بتصرف خود درآرند !!
ما به هیچصورتی مانع از ورود الفاظ وکلمات و حتی تراجم اصطلاحات درزبان خود نیستیم؛ ما با کلمات که مطابق به نیاز و تغیر شرائط ایام از زبانهای دیگروارد زبان ما شده اند، کاملآ همراه و موافق هستیم ؛ مشروط بر اینکه چنین حرکتی در جهت انکشاف و غنای زبان ما قرارداشته باشد ، نه اینکه پایه ها و اساسات آنرا درهم بریزد.
بطور مثال اکادمی زبان فرانسه که در حدود چهار قرن عمر دارد ؛ صلاحیت اختراع یا بوجود آوردن لغت یا کلمۀ جدید را ندارد ؛ زیرا کلمات و اصطلاحتیکه درجریان محاوره مردم و، ناشی از وسائل جدید کار ومعیشت بوجود میآید ؛ اکادمی تنها حدود وخصوصیت آنها را تعین میکند ؛ مثلآ اصطلاح “چهتی ” با عام شدن انترنت در زبان فرانسوی بوجود آمده است ؛ اکادمی این حق را ندارد که بگوید این کلمه مرجع انگلیسی ، لاتینی و یا جاپانی دارد ، باین علت در زبان فرانسوی داخل شده میتواند یا نمیتواند؛ بلکه وظیفۀ اکادمی آنست ، که منبع اصطلاح را تعین کرده و روشن میسازد ، که این یک اسم ، صفت، ضمیر ، فعل … است ، آنرا در حدود گرامری زبان فرانسوی منطبق نموده ، قانون و حدود این زبانرا بالای آن تطبیق میکند ، و بعدآ آنرا در اختیار فرهنگیان و عامۀ مردم قرار میدهد ؛ اما فرهنگستان ایران دقیق بر عکس اکادمی زبان فرانسه که زیادتر از چهار قرن سابقه و تجربه دارد عمل میکند !! یعنی لغات و کلماتی را که زبان پارسی دری و مکلمان آن از حدود هزار سال بدینطرف برداشته و آنها را منطبق بقوانین دستوری و آوازی زبان دری اعیارنموده اند ، و بدین وسیله تاریخ ، مذهب ، عادات ، روایات و فرهنگ خود را هزار سال است که نوشته اند و هنوز هم مینویسند ؛ اما فرهنگستان ایران این فرهنگ هزار ساله رابا لغات وکلماتش میخواهد لغو ، ونفی کند !!بعوض آنها کلمات ولغات خود پرداخته را تحمیل نماید ؛ این روش در حقیقت یک اقدام ضد فرهنگ ،ضدسنت ،ضد روایت زبان پارسی دری و تمام دری زبانان است . واضحأ با نوعی استعمار فرهنگی طرف هستیم !!!
بهر مقداریکه سنت و روایت اجدادخود را در تحریر و تقریر زبان پارسی دری مراعات کنیم ، یعنی گرامیداشت وزن وقافیه ،بدیع وبیان ، حرکات و ممدودات ؛ در حقیقت بر ضد این استعمار مقاومت میکنیم. وبهر اندازه ئیکه کلمات واصطلاحات فارسی اسپرانتو را در نوشته های خود بکاربریم ،جملات ناموزون ونا مقفی را شعر بنامیم بهمان اندازه باین استعمار فرهنگی کمک و یاری میرسانیم !!
بنابرین سرحد بین فرهنگ و ضد فرهنگ در زبان پارسی دری مشخص و روشن است !!!!
در حدود سالهای 1955و 1960م ،بنا بر تفاوت چشمگیریکه بین زبان نوشته وتحریر نزد ایرانی ها وجود داشت و دارد ، زبان مردم ایران را بدو قسمت فارسی ادبی درسی و رسمی ، و فارسی غیر ادبی ، غیر درسی و غیر رسمی تقسیم نمودند . فارسی ادبی یعنی دری که در آن کلام سعدی و حافظ و نظامی ودیگرسخنسرایان واقع شده است ودیگری فارسی شیرازی که درآن زبان عامۀ مردم ایران است از جمله کلام بابا طاهر عریان ،علی فیروزه ، بندار رازی و …که آمیختۀ از فارسی شیرازی و ترکی و ازبکی است ، نوشته های این زبانرا فهلویات نیز میگویند ؛ این زبان را غیر ادبی و غیر رسمی مینامند !
تقی بهار در جلد سوم سبک شناسی میگوید :« افسوس که از قرن پنجم هجری،( یعنی قرن دوازدهم میلادی) ببعد زبان قلم وزبان عادی فرق پیدا کرد ، واین معنی یعنی متفاوت بودن زبان مادری یا محاوره با زبان قلم ؛ دربلدانی که زبان دری با زبان محلی تفاوت فاحشی داشته است ( چون بلدان پهله وجبال طبرستان وگیلان و آذربائیجان و خوزستان و شاید قسمتی از فارس که در عهد قدیم هریک بزبانی سخن میرانده اند و هنوز لهجه های پهلوی شمالی ، جنوبی : آذری و رازی و شیرازی و خوزی و گیلانی و طبری و غیره)» زنده ومعمول بوده است . تقی بهار درحقیقت میگوید که زبان باشندگان شمال ، جنوب ، غرب و مرکز ایران کنونی با زبان دری تفاوت فاحشی داشته تنها منطقۀ شرق یعنی نیشاپور وطوس و سرخس ، که جز توابع خراسان بودند بزبان دری صحبت میکردند و زبان و گفتار ونوشتۀ شان باهم تفاوت اندک داشته !!
تفاوت بین زبان نوشته و گفته در جوامع بشری وجود داشته و دارد ؛ اما بهر اندازه که قشر بیسواد درجامعه کاهش یابد بهمان اندازه این شگاف یا فاصله بین زبان تحریر و تقریر کمتر میشود؛ اما قابل ذکراست که هیچوقتی از بین نخواهد رفت ؛ چون جامعه و زبان او در تحول دائمی قرار دارند ؛ اما درهیچ نقطۀ روی زمین اجتماعی وجود ندارد ، که در آن یکزبان ادبی و یک زبان غیر ادبی وجود داشته باشد؛ زیرا چنین وضعیتی ضد طبعیت جامعۀ انسانی واقع میگردد، یعنی هیچ شخص گروه و یا جمعیتی وجود ندارد، که زبان اجداد خود را ، که در خانه ، شهر و بازار و با والدین و دوستان خود بذریعۀ آن مکالمه میکند بدون اکراه و جبر بیرونی این زبان راغیرادبی، غیر رسمی قلمداد کند ؛ مگر اینکه با دو زبان متفاوت وجداگانه طرف باشد ؛ از اینجاست که دهخدا میگوید ” دری زبان مادری و طبیعی ایرانی ها نبود آنرا در مکتب آموختند ” جای بس تاسف است زبانی را که از معلم می اموختند آنرا رسمی و ادبی میگویند ، و زبانی را که از مادر می آموزند آنرا غیر ادبی و غیر رسمی …مینامند !!
برای حل همین تضاد ، که بعد از تبدیلی نام فارس به ایران بطور جدی دست بکار شدند ؛ به اینکه زبان پارسی دری را که دیگرمحافظ ونگهبان تاریخی نداشت بتحلیل و انحنا بکشانند و آنرا از قاعده و اصول اولیه اش بدور برده ، در حقیقت زبانی بوجود آورند ، که آمیزشی از پارسی دری و فارسی شیرازی باشد ، واین همان چیزی است که مشت افراد نیمه ادیب و نیمه آخوند ؛ اما درحقیقت اشخاص امی و بیخبر از فرهنگ و تاریخ فرهنگی ملت ما ؛ بنام فارسی زبان واحد یادمیکنند !! و در وصف آن مقاله ها حتی کتاب نوشته اند؛ دلیل می آورند ؛ چون ما از لغتنامه دهخدا استفاده می کنیم،اشعار حافظ فردوسی و سعدی را همه میخوانیم و بالاخره ازنشرات وکتب چاپ ایران استفاده و مفاد برمیداریم ؛ لهذا زبان ما واحد است ، ورهبری و حاکمیت دولت ایران را برین زبان ؛ باید قبول نموده وتسلیم شویم !!
آیا پارسی زبان واحد وجود دارد ؟ با سرزمینی که امروز ایران نامیده میشود ؛ در طول تاریخ تفاوت لهجه وجود نداشته ؛ بلکه تفاوت زبان مطرح بوده ؛ چون زبان فارسی شیرازی ،آذری ، اصفهانی ، طبری، پهلوی ، کردی و… ؛ ارانسکی میگوید : « زبانهای خانواد ایرانی ( مقصدارانسکی آریائی است ؛ چون کتاب او در سال 1956 نوشته شده و تا آنوقت درد و سوخت جنایات نازی ها که خود را آریائی میگفتند در جامعۀ روسیه یا شوروی وقت خیلی تازه بود ، از اینرو اصطلاح اریائی را با ایرانی جاپری نموده است ؛ از جانب دیگر خود شرح میکند ، که ایرانی را بمفهوم جغرافیائی کلمه استعمال میکند) همه باهم مبدا مشترک دارند ؛ اما جریان زمان آنها را چنان تغیر داده که یکی زبان دیگر را نمیدانند » .
تقی هبار درین موردمیگوید :« امروز لغت فرس قدیم و لغت دری تفاوت بسیار است و دشوار است که ما بتوانیم مدعی شویم ، که این دو زبان باهم اتصالی داشته اند »
از اینجاست که بیهقی هویت قبیلوی خود را روشن میکند ؛ زیرا در اطراف او زبانها و اقوام ترک ، کرد ، ترکمن و مردمان ری و جبال وجود دارند .
محمد تقی بهار میگوید: “مردم مغرب ، مرکز ،شمال و جنوب غربی ایران ، تا دیری جز به پهلوی یا طبری سخن می گفتند ” در مورد دیالمه که معاصر غزنوی ها و بیهقی بودند تقی بهار میگوید : ” اشعار فهلوی یا رازی یا طبری یا نثر طبری متداول بوده است ” ؛
از بحثیکه درباصطلاح ادبیات عصر صفویه در مورد تاجِکها جریان دارد چنین نتیچه گرفته میشود ، که تا ختم قرن نوزده ، یعنی پایان قاجاریه ، همین زبانهاهیکه تقی بهار از آنها یاد میکند مروج و مرسوم بوده اند ؛ تلاش دولت ایران از شرو ع قرن بیستم در قاپیدن هویت پارسی بهر قیمتی که شده در حقیقت برای زدودن همین پیوند ترکی ازبکی تاریخی سرزمین معاصر ایران با ترکها و تا تار ها کردها و… است ، درحالیکه درمحدودۀ سیاسی ایران کنونی بصورت تاریخی کردان ، لران ، بختیاران ، بلوچان ، تالشان ، ترکها و عربها متوطن بوده اند ؛ بقول ارانسکی در سال 1956 م نفوس ترکهای ایران تنها در آذربائیجان ، درحدود پنج میلیون نفر بود، در صورتیکه نفوس کل کشور در همین سال کمتر از نوزده میلیون بوده ،که هریک از اقوام یاد شده درفوق زبانی بجز از زبان پارسی داشتند!
ورود مطبعۀ فرانکلن درتهران و نشر دوبارۀ قسمتی از آثار تایخی زبان دری در خدمت و ادامۀ همین تعویض و تصرف هویت پارسی قرار دارد؛ زیرا در حاشیۀ اقدامات دولت ایران در تصرف زبان پارسی دری ملاحظات ذیل قابل تآمل هستند!!
کسانیکه اندک شناختی در امور اجتماعی جوامع بشری داشته باشند ؛ میدانند که در طول تاریخ اقتصاد قوی و مرفه ، فرهنگ قوی و شگوفا رابا خود می اورد ؛ اما اقتصاد ضعیف فقر فرهنگی را در جوامع انسانی باعث میگردد. نباید فقر فرهنگی را با فقدان فرهنگ اشتباه نمود. آنانیکه این فقر فرهنگی صدسال اخیر را میخواهند با حراج گذاشتن اصول و موازین حقوق فرهنگی ما جبران کنند ، این عمل با منافع مردم ما رابطۀ ندارد ؛ بلکه برای خود گوشه وتوشۀ جستجو میکنند!! ؛ زیرااستفاده از لغتنامه ها وکتب چاپشده در ایران ویا هر معذرت دیگر نباید وابستگی فرهنگی را باعث گردد؛ چون :
تمام لغتنامه هائی که بعد از جنگ دوم در ایران طبع شده اند ،بیشک کوشش و زحمت موَلفین آنها قابل قدر است ؛ اما همه اقتباس نیمبند ودستکاری شدۀ ؛ شمس اللغات ،غیاث اللغات ، آنند راج ودیگران هستند؛ زیرا درین لغتنامه ها اثری از کلمات و لغاتی که مردم ایران بطور روزانه در کوچه وبازار بکارمیبرند وجود ندارد؛ درحقیقت زبان مردم ایران رانفی میکنند ؛ لهذا این لغتنامه هاهمه نیمبند و دستکاری شده هستند ؛ چون با واقعیت زبان جامعۀ ایرانی تطبیق نمی شوند؛ اما آنهارا بزبان مولانا و حافظ ونظامی … پیوند میزنند، که این خواستۀ مردم نیست بلکه تقاضای دولت ایران است!!
اگرلغتنامۀ دهخدا نمیبود ، از لغتنامۀ اصلی و اصولی غیاث اللغات استفاده میکردیم؛ زیرا ملاغیاث الدین برخلاف دهخدا که پائین را پایین ،رئیس را رییس ، مسؤل را مسوول ننوشته است، کلمات را با املا و تلفظ دری بدسترس ما قرارمیداد ؛ در حالیکه فرهنگ دهخدا ؛ املا وتلفظ را به فارسی شیرازی تطبیق نموده است ؛ چون ایرانی ها “پاییز” میگویند ؛ ما هم باید زبان طرز تلفظ واصول زبان خود را که در آن تکرار ممدودات وجود ندارد، زیر پا بگذاریم و پاییز بگوئیم وبنویسیم ، و این مشت نمونۀ خروار است !
مرجع لغات وکلمات درفرهنگهای ایرانی حاشیه نگهداری میشوند ، حرکات کلمات ولغات بنا بر دلیل گفته نشده کاملآ حذف شده و با خصوصیات تقریبی و نیمکارۀ فونتیک غربی معرفی میشوند ؛ اگر چشم عقل را باز کنیم ؛ این وضعیت بجز از ایرانی سازی زبان دری چیز دیگری نیست !!
چرا ایران آنند راج ، شمس اللغات و یا غیاث اللغات را تجدید چاپ نمیکند؟ ؛ لهذا لغت نامه هائیکه مربوط زبان دری هستند ، باید بادامۀ شمس اللغات آنند راج و غیاث اللغات قرار گیرد ؛ نه اینکه پیرو نشرات سالهای 1950 و 1960 ایران باشد ؛ زیرا درین نشرات انکشاف زبان مطرح نیست ؛ بلکه تغیر زبان در دستور کار قراردارد !!
ــ کتب ونشراتیکه بعد از سالهای 1960م به افغانستان میرسیدند ، در درهم شکستن فرهنگ و فرهنگیان اصیل نقش درجۀ اول را داشتند ، آنطوریکه ماشینخانۀ کابل را انگریزها ، چینی سازی شاکر را جاپانی هامتلاشی کردند ، نشرات ایرانی عین نقش را در مورد فرهنگ و مطبوعات ما انجام دادند ! ؛ لهذا نشرات نیمه پارنوگرافیک وغرب زدة عصر شاه ، و ریش وچادر دوران آخوندها شگاف عمیقی نه تنها درجامعة ما ؛ بلکه نزد خود ایرانی ها هم بوجود آورد ؛ همین اکنون تراجم نیمبند و نیمکاره ، تحریف و سانسورشده ، زمینۀ پویائی را در افراد مساعد جامعۀ ما محدود ساخته و ساحۀ دانش شانرا درحدود پوشش و استشارۀ غرب و آخوندها قرار داده است ، که گاهی جنبۀ ضد فرهنگی این نشرات بمراتب وسیعتر وفراختر از پهلو و سوی فرهنگی آنهاست!! بطور مثال؛ کتاب موسیقی کبیر حکیم ابو نصر فارابی در سال 1357هـ.ش باصطلاح فارسی ترجمه شده است ؛ بعد از مطالعۀ این ترجمه ؛ چنین نتیجه بدست می آید ، که فارابی شخص نیمه بیسوادی بوده ، که در حدود دانش قرون اوسطی حکیم قلمدادشده است ؛ چون در موضوع بحث اش تسلسل وجود ندارد ، فصل های مکمل کتاب گنگ و ناگشوده است ؛ چنین تصور پیش میشود که این کتاب شاید تقلید نامکمل از نوشته های یونانی ها باشد ، ادبیات و طرزتحریر این کتاب خیلی سست ، تکراری و عامیانه است !!
خوشبختانه این اثر در سال 1935م بفرانسوی نیز ترجمه شده بود ؛ از مطالعۀ متن فرانسوی نتیجۀ ذیل بدست می آید : حکیم فارابی ازآن عصرتا امروز یک دانشمند بوده وهست ، موضوع موسیقی را بنوع خیلی مسلسل و مدلل شرح میدهد ، وآن بخش از موسیقی را که یونانی ها حل وتفهیم نتوانسته بودند ، همه را توضیح وبیان میکند ؛ پایه های عام موسیقی انسانرا چنان عاقلانه پی ریزی میکند ، که این موسیقی تا امروز بر مبنای آن استوار است ، ازاینجاست که موسیقی او یعنی موسیقی مقامی بمثابۀ ثروت عام انسانیت دریونسکو ثبت شده است ؛ لهذا درترجمۀ فرانسوی، یکنفر موسیقی شناس موضوع موسیقی را از یک زبان، بزبان دیگری انتقال داده است ؛ اما درترجمۀ باصطلاح فارسی موضوع موسیقی را ترجمه نکرده ؛ بلکه زبان عربی راترجمه نموده است ؛ لهذا موضوع را به دگم تبدیل کرده ، و زبان عربی را به کلمات و اصطلاحات منتزع و ادبیات عامیانۀ باصطلاح زبان فارسی تنزیل داده است ؛ این ترجمه فارسی نه تنها ضد موسیقی ،ضد فارابی وضد زبان عربی است ؛ بلکه فرهنگ و دانش تاریخی تمدن اسلامی را نفی میکند ؛ لهذا تراجم ایرانی همیشه تقزیبی و از گاو غدودی هستند ، که موضوع مورد بحث را خشک وگاهی هم نقض میکنند ؛ بنابرین علت جنبۀ ضد فرهنگی آنها وسیعتر از بخش فرهنگی شان است .
ــ درمورد اشعار بزرگان سلف پارسی دری ، شاید همه متن ومضمون آنرا میخوانیم؛ اماهمه آنهارا بطور دقیق و آنچنانیکه سخنسرا فرموده بود درک ، و ادا کرده نمیتوانیم ؛ زیرا زبان ما از دو بخش حروف و اصوات تشکیل شده است ؛ آنچه که ما ازکلام،شعرای بزرگ می خوانیم حروف هستند ، نه آوازها؛ افراد زیادی باین اعتقاد عامیانه باور دارند؛ چون باعین حروف ، کلمات و مفاهیم طرف هستیم ؛ لهذا عین زبان هست ،رابطۀ حرف با آهنگ ، خصوصیت منحصر بفرد در شعر پارسی دری است ؛ حافظ شیراز اگر باعین حروف ،عین کلمات بزبان فارسی شیرازی سخن نگفت به این علت بود که عین آواز وجود نداشت !! ؛ درحالیکه درترکیب شعر پارسی دری آواز ها و اصوات بحروف رجعت دارند، یعنی شعر پارسی دری ازتوازن اصوات حروف بوجود آمده است ، تمام بحث صنعت شعری در کوتاهی و بلندی این اصوات خلاصه میشود؛ لهذا کسانیکه این اصوات رابطور دقیق ادا و اجرا نتوانند، صامت ها و مصوت ها با هجای های کوتاه و طویل عوضی بگیرند و تفاوت بین ارتفاع صدا و تعداد هجا ها را درک نکنند ؛ مسلمآ شعرحافظ ،سعدی ، فردوسی ، انوری ، نظامی و..و..و.. را بی وزن قرائت میکنندمثلآ حضرت ابوالمعانی بیدل را تا سی سال قبل در ایران کسی نمیشناخت؛ وقتیکه آگاه شدند که بیدل کیست ، حضرت بیدل که خود را« میرزا عبدالقادر بیدل » مینامد ؛ اما ایرانی ها بآخر نام بیدل دهلوی را هم اضافه میکنند ، گویا چندین بیدل وجود دارد تا یکی از دیگری تمیزشوند ؛ چون ناصر خسرو ،وامیر خسرو ؛ اما هدف شان اینست که بگویند گنجینۀ زبان پارسی هند را انگلیس بما داده است ؛ اگرچه بیدل بطور تاریخی در افغانستان عزت واحترام میشود!! اما آنچه مربوط بشناخت بیدل میشود ببینیم که محمد تقی بهار بحیث ملک الشعرا ایران در مورد این بلبل زبان پارسی دری چه مگوید : « متاخران از قبیل بیدل وغنی قصد شان آوردن عباراتی است که با صنعت ومضمون جور بیاید نه با مقصودی که دارند ؛ غالبآ مقصودی هم نداشته اند » ؛ اینجا دیگر واضح است که محمد تقی بهار ملک اشعرای ایران با حضرت ابوالمعانی بیدل در عین زبان صحبت نمیکردند ؛ چون استعارات و اصطلاحات بیدل را تنها کسانی میتوانند درک کنند که از چندین نسل زبان پارسی دری را درضمیر خود داشته باشند ، نه اینکه آنرا در مکتب نزد معلم بیاموزند ، که از معلم هم دری زبان مادریش نبوده ؛ لهذا هیچ تضمینی وجود ندارد همه پارسی گویان ، به تۀ مطلب سخنسرایان برسند ؛ زیرا در ایران بزرگترین تعداد مفسرین ومترجمین اشعار حافظ ، سعدی ، مولوی و … همین اکنون فعال هستند ! ازاین جهت است که شعر موزون را ندرتآ درایران با آهنگ میخوانند؛ اگرچه شعرحافظ یا سعدی باشد ؛ زیرا با آهنگی که سعدی و حافظ سخن گفته اند، جدا و متفاوت از آهنگ زبان ایرانی هاست !از اینجاست که با تقلید از زبان فرانسه شعر باصطلاح نومینویسند!!
اگر رودکی ، مولوی، جامی ، امیر خسرو ..و..و موسیقیگر وموسیقی شناس بودند ، نه از رخ تصادف است ؛ بلکه آنها شعر و آهنگ شعر را میدانستند،یعنی زبان دری و آهنگ زبان پارسی دری را ارج میگذاشتند؛ روی همین علت است که از فرغانه و سمرقند وبخارا وبلخ تا هرات وسیستان ویا از دهلی وکابل غزنی الی نیشاپوروشیراز،تمام این سخنوران نه تنها لهجات محلی متفاوت داشتند حتی زبانهای جداگانه از همدیگر داشتند ؛ اما همه در قید آهنگ زبان دری شعر سروده اند و نثر نوشته اند ، که این خصوصیت در طی یکهزار و دو صد سال از نسلی بنسلی تا عصر ما رسیده است لهذا نباید گذاشت که این گنجینۀ هزار و دوصد ساله را فرهنگستان ایران متلاشی و نابود کند!! هستند کسانیکه تا سطح استاد زبان از برکت همین نشرات ایرانی درکشور ما رسیده بودند ؛ ولی رابطه بین زبان و آهنگ آنرا تا هنوز درک نکرده و برای اولین باربان برمیخورند. چنین افراد که قضاوت در مورد زبان ما را بیجهت استحقاق طبیعی خود میدانند و به دهل زبان واحد میرقصند ؛ چون تمام دانش شان از مطبعۀ فرانکلن طهران ناشی شده است ! و این سطح برای صدور تصمیم و فیصله در بارۀ زبان یک ملت مکفی و قناعت بخش نیست ،!! ، که مثال چنین قضاوت را در اکثر مقاله های کتابی زیر عنوان “سرگذشت زبان فارسی دری “می یابیم ! این نوشته ها یک ته ومخرج مشترک با هم دارند و ان اینکه : فارسی را زبان واحد قبول کنیم !! بحثیکه در مورد تاریخ زبان دری درین نوشته صورت میگیرد ، چیز دیگری نیست مگر پشت و رو کردن تاریخ زبان فارسی که از 1955ـ 1960م تا همین سالهای اخیر در زمینه بوسیلۀ ایرانی ها نوشته و تکرار شده است!! ؛ مثلآ همه معتقد هستند که دری زبان دربار بوده و یا این نظر خانلری که دو تخاری آریائی و تاتاری وجود داشته ؛ بدون ارائه سند مرجع ومنبع ، این نظر را دربست قبول دارند !! در حالیکه هدف خانلری از این اظهارات مغشوش نمودن منشآ و مبدای زبان دری است ، یعنی زبان دری را از جریان زمان جدا ساخته و آنرا بیک مقطع زمانی مربوط میکند و تنها بعد زمانی و ادامۀ تاریخی زبانهای منطثه را مربوط و منوط بزبان پهلوی میداند واین اصل و ادعائی است که جهت ثبوت آن هیچنوع سند و برهان تاریخی و علمی وجود ندارد، مبنی براینکه زبان دری ادامه یا پی امد زبان پهلوی باشد ؛ چون این دو زبان در ادای حروف متحرک وساکن ،و خصوصیات صرفی و نحوی، ودرمفاهیم لغات از هم تفاوت شدید دارند،یگانه نقطۀ مشتر شان نظر بفرمایشات ارانسکی زبان پارسی باستان است ، که این نقطۀ مشترک را زبان دری با زبانهای ؛ چون :کردی ، بلوچی ، طبری و…نیز دارد . بزرگترین تفاوت بین این دو زبان هزوارشها هستند ، هزوارش یعنی کلمات متداعی : مثلآ لیل مینوشتند و شب میخواندند ویا عین مینوشتند و چشم میخواندند ، که درحقیقت کلمات و اصطلاحات آرامی و بعدآ عربی در قید صیغه های پارسی کشیده میشد ؛ زیاده ازهزاران هزوارش در زبان پهلوی وجود داشته،که در نتیجه این زبان مخلوطی از عربی و پارسی را بوجود آورده بود ، با انکشاف تمدن اسلامی و زبان عربی ، پهلوی که یک قمر زبان عربی بود بدان جذب گردید ، که امروز آنرا زبان مرده مینامند ، انچه که فهلویات گفته شده در حقیقت فارسی شیرازی هست؛ زیرا در آن هزوارش وجود ندارد !!!
ظلم بزرگی که حاکمیت دولتی ایران بر زبان دری روا داشته اینست که ، اموزش تلفظ زبان پارسی را که بطور روایتی بر مبنای حرکات سه گانه یعنی اعراب بنا یافته بود ؛ درهم شکست ؛ چون این حرکات بطور عام وتام در زبان فارسی شیرازی که زبان اکثریت حدود سیاسی ایران کنونی است قابل تطبیق نیست . این اصول قبل از آنکه علم یا شناسائی فونیتیک در غرب بوجود آید صدها سال پیش یعنی در عصر خلیفة ثانی عمر فاروق(بنا بروایت دیگری در عصر حضرت علی) برای اینکه تلفظ قرآن در تمام گوشه و کنار امپراطوری اسلامی بشکل واحد ویگانه صورت بگیرد ؛ پیشنهاد و آهسته ، آهسته عمومیت حاصل نمود ، که بعدآ همین اصول در سه زبان عربی ، پارسی و اردو در هند مبنای شناخت ، تلفظ حروف و اصوات قرارگرفتند ؛ اما این روش سنتی ،اصول و موازین تدریسی زبان ما بعد از سالهای 1955 ـ 1960م بهمان تناسب که حاکمیت زبان پارسی بدست دولت ایران و مطبعه فرانکلن جابجا شده میرفت ، این قوانین روایتی اموزش پارسی دری ، زیرنام به اصطلاح تجدد و متود آموزش جدید هرروز متروک و مردودتر شده میرفت ، که امروز نه تنها حرکات فراموش شده اند بلکه اصولی که از آنها ناشی میشد ؛ چون وزن ، قافیه و سجع نویسی فراموش عامۀ مردم گردیده است .
ببینیم پرویز خانلری داکتر زبان شناس ایرانی در زمینه چه میگوید: « علم بدیع و بیان وزن وقافیه مربوط عربی بوده در زبان فارسی قابل تطبیق نیستند ، اکنون هیچ یک از فنون ادبی در دبیرستانها تدریس نمیشوند اگر بشود بان اسلوب سودی از آن بدست نخواهد آمد » (زبانشناسی ص 235) اینک اسلوبی که از عهد اسلامی تا جنگ دوم جهانی بزرگ ترین ذخیرة نظم موزون جهان را در زبان پارسی دری بوجود آورد ؛ دیگر مطلوب خانلری نیست چرا؟ ؛ اگرچه او جواب این سوال را نمیدهد؛ اما اصول ومنطق قضیه این است که در زبانی که رودکی ، سعدی ،حافظ، سنائی، انوری ،نظامی وبیدل و..و.. نوشته اند و با زبانیکه خانلری در مورد آن صحبت دارد عین زبان نیستند، یعنی زبان سخنسرایان منظوم ومنثور پارسی دری جدا از زبان فارسی واحد است !!
اشعار رودکی که یکی از نخستین سخن سرایان پارسی دری است ، در حدود نود هشت فیصد موضوع الفاظ و کلمات او امروز قابل فهم هستند ؛ پس دیده میشود که زبان پارسی چنان تحول نجومی نکرده است ، تا از اسلوبی که صد سال پیش ازان استفاده میکردیم با اندازه تحول کنونی منطبق نباشد ؛ ولی هدف خانلری چیست ؟ او میگوید حرکات و ممدودات ، وزن وقافیه و بدیع وبیان درزبان فارسی قابل تطبیق نیستند ، یعنی خانلری از بخش دستوری حروف کلمات و مفاهیم صحبت نمیکند؛ بلکه او در مورد بخش آوازی آنها داد سخن دارد ؛ او میگوید اینها در زبان فارسی قابل تطبیق نیستند ، او نمیگوید درزبان دری قابل تطبیق نیستند ؛ چون او میداند که اقلآ هزار و سه صد سال شده که تمام ذخائر ادبی زبان پارسی دری متکی بهمین وزن وقافیه ، اصول حرکات وممدودات و قوانین بدیع وبیان بوجود آمده است و اینک خانلری بحیث زبانشناس غیر مستقیم تائید میکند که با دو زبان جداگانه طرف هستیم !!!
طرح زبان واحد یک بحث هژمونستی بوده ، وکسانیکه بدان گوش میدهند؛ درحقیقثت فقرمادی وفرهنگی که نظر بعوامل تاریخی و جاری در جامعۀ ما حاکم است ، آنرا میخواهند به فقدان فرهنگ تبدیل کنند ؛ بنابراین دفاع از زبان و فرهنک ما هر قدرکه فقیر و غریب باشد ، فرضی است بدوش و گردن فرد ، فرد ما!!!
آنچه که مربوط بزبان دری میشود !
مریدان زبان واحد نا آگاهانه آواز زبان ما را میخواهند خفه کنند ، یعنی وزن وقافیه را با ترویج شعر” باصطلاح” نو میخواهند بشکنند ، حرکات و ممدودات را با هجا های کوتاه وطویل فونتیک غربی میخواهند تبادله کنند و بدیع وبیان را با تاکید وتکیه بالای حروف و الفاظ مانند فارسی شیرازی میخواهند در آورند!! بخش آوازی زبان خود را ، یعنی از نصف زبان ملت ما؛ بنفع ایران چشم میپوشند؛ اما ادعا دارندکه فارسی زبان واحد است ؛ درحقیقت فارسی ایرانی زبان حاکم است ، نه زبان واحد !کسانیکه این وضعیت را زبان واحد می خوانند یا اینکه بیخبر هستند و یا موظف باین کار !!
بطور خلاصه خطوط اساسی که زبان پارسی دری را ازین زبان باصطلاح واحد یا بهتر بگوئیم ایرانی جدا میکند ذیلآ برمی چینیم :
ـــ کلام منظوم و موزون که ستون فقرات پارسی دری را تشکیل میدهد در فارسی واحد وجود ندارد؛ لهذا باپیروی از غربی ها مصرع های آزاد را شعر مینامند ، یعنی یکهزار دو صد سال شعر منظوم را نفی میکنند !! این دشمنی مسلم با پارسی دری است ؛ لهذا شعر باصطلاح ” نو” مربوط بفارسی واحد است و بزبان دری رابطۀ ندارد ؛ زیرا قبل برین در زبان دری نثر مسجع و مقفی وجودداشته ؛ چون بخش آوازی زبان دری نزد شان تطبیق نمیشود، یعنی حرکات وممدودات را در زبان پارسی قبول ندارند ؛ زیرا طرز تلفظ زبان یا گویش دری مبتنی بر کمیت اصوات است ؛ مثلآ : طلا ، آسمان ؛ بوزن فعا و فاعلان ، که طلا رامیتوان با وفا و ادا و… قافیه بست ، در حالیکه آسمان را میتوان با مهربان ، ساربان و.. قافیه بندی نمود
همین کلمات درفارسی شیرازی ” طهلا و آسمون ” تلفظ میشوند ، یعنی بوسیلۀ تکیه بالای حروف صدا دار تلفظ صورت میگیرد ، واین تکیه وتائید آنقدر زیاد است که از حدود حرکات و ممدودات که زبان دری با آنها ادا میشود ؛خارج میگردند ، و درقید افاعیل و تفاعیل نمی آیند ؛ لهذا تطبیق اصول عروض درین طرز تلفظ خیلی محدود اگر نگوئیم ناممکن است ؛ بهمین علت است که کلام عروضی درین زبان نمیگنجد ، تنها مقفی هستند ؛ مثلآ “طهلا ” بهیچصورتی نمیتواند با وفا و ادا قافیه بندی شود ، ویا آسمون با ساربان ومهربان هم قافیه نیست از اینجاست زبان اصلی و محیطی خود را رها کرده ، وزبانیکه ملت ما در طول اعصار از آن نگهداری کرده است ؛ آنرا مال خود شمرده ودر مبانی و اصول آن تغیرات را روا میدارند. ، و جملات ناموزون ونا مقفی را شعر خطاب میکنند، تا این خصوصیت عروضی راکمرنگ و در درازمدت نابود کنند !!
ـــ حرکات ، ممدودات و سبب ثقیل که واحد تلفظی زبان پارسی دری است ؛ در زبان فارسی ایرانی قابل تطبیق نیستند ؛ لهذا اصول فونتیک غربی هارا برداشته و بدان خود راپیوند میزنند !! استعمال اعراب حدفاصل زبان دری و فارسی واحد ایرانی است ؛ مثلآ : صِفَر ، شََشَ و شکَور ….
ــ صفردر زبان دری بکسر ص فتح ف و سکون ر تلفظ میشود ؛ اما در فارسی ایرانی این کلمه با سه حرف ساکن متواتر ادا میشود ، تنها حرکت نا محسوسی بالای ص شنیده میشود که مشخص نیست ، یعنی در حدود حرکات شامل نمیشود
ــ شَشَ این کلمه در زبان دری به فتح شینین تلفظ میشود ؛ اما ایرانی ها آنرا با دو حرف ساکن متواتر تلفظ میکنند
ــ شکور ، در زبان دری به ضم ش ، فتح ک ، واو ممدوده و ر ساکن تلفظ میشود ؛ اما ایرانی ها با سکون ش و با افزودن یک هـ ملفوظ بعد از شین تکیه بالای واو ممدوده و” ر” ساکن تلفظ میکنند ، یعنی« شهکوور»
همچنان نوشتن همزه در زبان دری اصلی و عینی است ؛ زیرا آواز همزه در وسط کلمه بعد از یک حرف مفتوح ، از کسره شدید تر و از” ی” معروف کوتاهتر است ؛ لهذا نوشتن آن حتمی است ؛ تا آنچنان که باید تلفظ واقع گردد ؛ مثلآ تائید ، پائین ، نشئت ، فائز، حائز… ؛ بنابرین تکرار ممدودات ؛ چون تایید ، پایین، امیید و غیره ضد اصول تحریر زبان دری هستند !!
ـــ تمام الفاظ وکلماتی که در زبان پارسی دری ما امروز مشاهده میکنیم تاریخ چند صد ساله دارند ؛ زیرا معیار و محک ورود کلمات تازه درین زبان توانائی و قابلیت آنها در قافیه بندی بوده ، ازاینجهت است که کلمات مغلی ترکی و هندی و حتی عربی تغیر شکل داده ؛ برای اینکه در ابحار شعری بگنجند ؛ اما در فارسی واحد دیگر وزن وقافیه وقیدی از اینجهت وجود ندارد ؛ لهذا ترکیبات عجیب وغریبی را سرهم بندی کرده ، بنام کلمه نو وتجدد درزبان ؛ تحویل اذهان عامه میدهند، آخرین دریافت آنها این ترکیب است “رایانامه ” که معنی آش آدرس الکترنیک است !!
این ترکیبات مسخره و مبتذل که زاده ای ذهن یکی دو فردی است که در رآس دستگاه زبان فارسی واحد یا ا یرانی قراردارند؛ چنین کلمات نامانوس مرزمشخص بین زبان پارسی دری و فارسی واحد را رسم میکنند !!
ـــ خصوصیت عمدۀ زبان پارسی دری در ترکیب لغات وکلمات احاطۀ هجائی آنها است( منظور از هجا اتحاد مصوت و صامت ها است ) ؛ زیرا کلمات دو هجائی ، سه هجائی درین زبان اکثریت عام وتام دارند ، که این خصلت زبان دری به او سهولت تلفظ و شیرینی آهنگ را بخشیده است ؛ اگر زبان دری گنجینۀ بزرگی از نظم موزون را در خود جا داده است ، ناشی از همین صفت آنست ؛ زیرا نظر بهمین تعداد نازل هجا ها در هرکلمه ، میتوان کلمات و لغات ترکیبی فروانی بوجود آورد تا وزن قافیه و سجع در کلام تامین گردد ؛ اما در فارسی زبان واحد یا اسپرانتو ازین کیفیت زبان پارسی دری سوَ استفاده صورت میگیرد ؛ زیرا از آن اسم صفت وقید میسازند ، که قابلیت قافیه بندی را ندارند؛ اسم چون:” هوا پیما، دانش آموز،صفت میبندند؛ چون : راهبردی ، راهکاری ؛ قید چون: فرا منطقه ای و اسمهای مصدری چون : همایش و یرایش و غیره ؛ این ترکیبات که بنحوی محسوسی خارج از حدود دستوری زبان پارسی دری قرار دارند؛ زیرا تبدیلی اسما به افعال وقید وصفت ومصدر چنانچه قانون دستوری زبان دری است درین اصطلاحات قابل تطبیق نیست ؛ بنآ این مصنوعات بزبان دری مربوط نیستند !!
ـــ درپارسی دری هرگاه حرف “ش” در آخر فعل امر در زمان حاضر اضافه شود ، از آن اسم مصدر بوجود می آید ؛ مثل : گرد ، گردش ؛ رو روش ؛ ورز وزرش وغیره ؛ قانون دستوری چنین است ، اگر “ش” حذف گردد؛ باید ناچار با فعل امر در زمان حاضر مواجه شویم ، یا پیشوند “ب” را بآ ن اضافه میکنند؛ (به استثنای بعضی کلماتی که از زبانهای دیگر وارد زبان دری شده اند مانند کرنش که کلمۀ ترکی است و یا کنکاش که مغلی است ویا آویش و… ) ؛ اما درفارسی ایرانی ترکیباتی بوجود آورده اند،که درانها شکل موجود است ؛ اما محتوای قانون دستوری زبان حقیقی بدان تطبیق نمیشود ؛ مانند : همایش ، ویرایش ، چالش و غیره ؛ که این کلمات در مبدا اکثرآ پهلوی هستند، یا ترکی و مغلی و … ؛ زیرا با حذف “ش” ازآنها همای ، ویرای و چال ، باقی میماند، که ریشۀ تاریخی بحیث فعل در زبان دری برایشان وجود ندارد؛ لهذا درزبان ما بی معنی هستند ؛ چون اینها کلمات زبان پهلوی ، ترکی ، مغلی ویا فارسی شیرازی هستند .
ورود کلمات پهلوی ، آذری ، ترکی وغیره در زبان فارسی واحد از نظر سازمان فرهنگستان ایران ؛ هیچ مشکلی را برای پاکسازی زبان فارسی باعث نمیگردند ؛ زیرا هدف از پاکسازی زبان نه خالص سازی آنست ؛ بلکه هدف تامین حاکمیت دولتی ایران برین زبان است !! عجب اینجاست ؛ اگر کلمۀ پشتو در محاورۀ دری بیاید ؛ همین ایران زده ها ، اینرا تعرض بزبان پارسی قلمداد میکنند ؛ درحالیکه کلمات پهلوی ،ترکی و یا اصفهانی ، که هیچ نوع رابطۀ با ما ندارند ، دراستعمال آنها پیش دستی کرده وبدان افتخار مینمایند ؛ چنین است آئین فرهنگ فروشان !!
اما قدر مسلم اینست که ورود کلمات ترکی ،آذری ، اصفهانی ، پهلوی وحتی کلمات متروکۀ خود پارسی ، مانع در تجدد و تحول زبان پارسی دری ایجاد میکند ؛اگرچه کلمات مروج دری که اقلآ هزار سال عمر دارند ، از هرزبانیکه بعاریت گرفته شده باشند ؛ عوض نمودن آنها با کلمات بیگانه وناآشنای مکلمین آن درحقیقت اراده و ادارۀ زبان پارسی دری را در دست ایرانی ها قرار خواهد داد ؛ چون آنها باین زبان پیوند تاریخی و محیطی ندارند ، در دراز مدت زبان دری را بنابودی سوق میدهند!!؛ لهذا این تازه رسیده ها مربوط پارسی دری نیستند!!
ـــ در فارسی واحد یا ترکیباتی موجود است ، که اصلآ در اصول دستوری زبان پارسی دری شامل نیستند ؛ مثلآ :« او خطر را داشت تشخیص میداد» ویا در زمان حال ،« او خطر را دارد تشخیص میدهد» ؛ استعمال دوفعل دریک جمله مربوط زبان زبان دری نیست!!
یا اینکه فعل راکاملآحذف میکنند؛ مثال:« بگروه های ذیل قابل تقسیمند»، اینجمله مربوط بپارسی دری نیست ؛ نه درزبان تحریری ونه درزبان گفتاری ؛ زیرا ما میگوئیم « بگروه های ذیل قابل تقسیم هستند » ؛ تنها در ترکیب های شاعرانه اتفاق افتاده است برای قافیه بندی ضمیر بعوض فعل استعمال شود ؛ اما در ادبیات منثور این عمل ضد دستور است ؛ زیرا شعر اصولآ بتصورو خیال می پیوندد؛ اما نثر افاده و ادای عینیت است.
دراین مختصر تمام جزئیانت را نمیتوان بیان کرد ؛ اما قدر مسلم اینکه نکات برجسته و اصلی را عیادت کردیم .
من باین اصل عقیده و ایمان دارم که ملت ما با ملل مجاور پذیرفته های مشترک دارد ، مخصوصآ با برادران ایرانی و تاجکستانی ؛ اما هرکدام برجستگی ها و پنداره هائی از محیط جغرافیائی و عینیت شرائط هستی بخصوص را با خود در طول تاریخ حمل کرده اند، که این وضعیت هویتهای جداگانه را بوجود آورده است ؛ این تفاوت یک اصل طبیعی بوده و بهیچصورت از بیرون بوسیلۀ یک نیروی خارجی برما تحمیل نشده است . استعمارشاید این تفاوتها را به تبع از منافع اش تشدید و یا تضعیف کرده باشد ؛ اما موًجد و موًلف این تفاوتها نیست ؛ زیرا قبل از ورود او اینها وجود داشته اند ؛ اما کسانیکه این تفاوتها را زیر نام مبارزه برعلیه استعمار میخواهند نفی کنند؛ در حقیقت بر خلاف جریان طبعیی جامعۀ ما قدم بر میدارند ؛ اگر نگوئیم نوع استعمار منطقوی را میخواهند دامن بزنند!!
آیا فارسی ایرانی ها متکاملتر از پارسی دری است؟؟
آیا میتوان ایران را در شرائط موجوده کشور پیشرفته تلقی کرد؟ که متکی باین پیشرفت زبان نیز باید جبرآانکشاف و تحول کند ؛ چنانیکه در دیگر کشور ها اتفاق افتاده است !
اگرثروت نفتی ایران را کنار بکذاریم ، که روساختها را همچو کشور های منطقۀ خلیج و عرب سعودی تغیر داده است در واقعیت جامعۀ ایران تاکنون در قید گاو آهن و صنایع کوچک دستی در سطح رابطۀ اصناف و کارگاه ها قرار دارد.
انقلاب صنعتی و تفکیک دین و دولت که دو علامه و شاخص پیشرفت در عصر حاضرمحسوب میشوند ، تا هنوز در ایران آغاز هم نشده است ! پس ایران کشور ثروتمند است ؛ امانه پیشرفته ؛ آنچه که در تکامل زبان نزد کتله های انسانی مطرح است، تغیر و تحول تاریخی وسائل معیشت وحیات است ؛ نه خریدن و وارد نمودن آنها از بیرون! لهذا کشوری که با ثروت دستداشتۀ خود یک سلسله وسائل و خدمات را از خارج استخدام میکند، در حقیت باوجود ثروت فراوانش، خودش، خود را عقب نگهمیدارد. متاسفانه تصویر ایران معاصر درین چوکات مطابقت دارد ؛ از اینجاست که از سالهای 1960م ببعد پای فارسی واحد را محکم بپای زبانهای اروپائی بستند ، با تقلید و ترجمه زبانهای اروپائی ، مخصوصآ فرانسوی ، پیشرفت آنها را ملکیت وپیشرفت خود قلمدادکردند ؛ لهذا تظاهر به متحول و متکامل بودن نمودند ؛ در نتیجه مشی بیخبر و نا آگاه درین دام گیر کردند، که زبان خود را پیشرفته و معاصر و جدید تصور نمودند ؛ این وضعیت بضرب المثلی میخواند که از بزرگان بیادگار مانده « سگ در سایه شتر رفت تصورکرد، که سایۀ خودش است » کسانیکه زبان دری را کهنه و میانه میگویند ؛ اما زبان فارسی اسپرانتو را جدید و تکامل یافته می خوانند ؛ همین مثل بزرگان عینه به عینه بالایشان تطبیق میشود!
افرادیکه با طرز گفتن ، نوشتن وافادۀ زبان اجداد ما سر خصومت بر افراشته اند ؛ باید بدانند ، که ترویج شعر باصطلاح نو ، یعنی رفع وزن قافیه، ترد حرکات وممدودات ، یعنی برهم زدن نحوۀ تلفظ الفاظ وکلمات ؛ تنها یادگار ضدیت با فرهنگ این ملت را از خود باقی میگذارند ؛ زیرا زبان اصل محیطی است تازمانیکه در مآحول تحولی بوجود نیاید ، اگر شرائط حاکم هزار سال هم دوام کند زبان موجودیت خود را مانند گذشته ادامه خواهد داد؛ تنها بارفع بیسوادی و ارتقای وسائل عینی زیست یک ملت میتوان زبان آنرا بتحول سوق داد ؛ اما نه با تاسیس سایت ها و مطبوعات تفننی و درغپرداز !!
دولت ایران همین اکنون برخورد چنگیزی و ددمنشانۀ با ملیونها هموطن مجبور وستمکش ما دارد ، چه از اهل تشیع وچه تسنن ؛ لهذا آنهائیکه بدهل زبان واحد میرقصند باید بدانند که ایران تمام این ملت را ” افغانستانی … ” میداند؛ تنها حاکمیت زبان فارسی شیرازی را برهویت تاریخی زبان پارسی دری میخواهد تامین و تحمیل کند ، واگر نه بهیچصورت علاقه ندارد با” افغانستانی .. ” زبان مشترک داشته باشد!!
نباید فراموش کرد که در طول تاریخ سیطرۀ فرهنگی راه را بسوی سیطرۀ ارضی بار، بار گشوده است ؛ لهذا درین مقطع تاریخ ، که بی ثباتی از هر سو غلبه میکند ؛ تاکید بر هویت وحفظ فرهنگ ما پیشقرولی در نگهداری سرزمین ما در آتیه خواهد بود .
انتها
نجیب سخی 29/05/2012