ریشه های سیاسی و فکری کودتای شوم هفت ثور

  کودتای بد فرجام هفت ثور۱۳۷۵(۲۸ اپریل ۱۹۷۸) شیرازۀ ثبات سیاسی افغانستان را سرنگون ساخت. وطن ما از همان تاریخ دچار بحران سیاسی، امنیتی و اقتصادی یی شد که با وصف گذشت ۴۱ سال، هنوز هم ادامه داشته و روزمره از مردم صبور افغانستان قربانی های زیاد می گیرد. در عقب این کودتا حزب دموکراتیک خلق (حزب واحدمتشکل از خلق وپرچم) قرار داشت. اکنون پرچمی ها کودتای ثور را نتیجۀ ماجراجویی حفیظ الله امین وانمود میکنند و خلقی ها هم ادعا میکنند که با گرفتن قدرت سیاسی از طریق کودتا مخالف بودند اما بخاطر نجات رهبری شان از جزا های شدید، دست به کودتا زدند. بطور مثال محمود سوما یکی ازافراد کلیدی این حزب درکتاب “دثور وسله وال پاڅون” مینویسد: ” دخلک دموکراتیک گوند د خلک جناح، د پوځی کودتا له لاری د هیواد دسیاسی واکمنئ د تر لاسه کولو سره سخت مخالف وه … نو خکه د خلک جناح په ملی اردو کې دخپلو موجودو ګوندی غړیو کلکه پاملرنه دغه ټکی ته را اړولی وه چه که چیری اخوانی یا نوری شاتلوني ډلي د کودتا په واسطه د داود څخه د سیاسی واک دنیولو هڅي وکړی، نو ډوی باید هغه هڅی شنډ کړی. نو زمونږغړی ددغی چار(کودتا) د سر ته رسولودپاره پوره چمتوالی درلود. له دی امله وه چه  دګوند پوځي غړو(د مشرانو د نیولودشپی) په سبا د محمد داود د رژیم پر ضد ولسوال پاڅون پیل کړل”. (ص ۳۱). 

اگر حزب مخالف کودتا بود چرا به اینهمه سربازگیری از اردو دست یازید؟ و اگر دستور حزب صرف دفع کودتا های احتمالی حلقات اخوانی و ارتجاعی بود، همچو چیزی در ۷ ثور ۱۳۵۷ واقع نشده بود، صرف ۷ نفر از اعضای رهبری حزب تان زندانی شده بود. قبل از آن رهبران برخی سازمانهای دیگر هم زندانی شده بودند. در رژیم های استبدادی زندانی شدن مخالفین سیاسی یک امرعادی است و به هیچ وجه انجام کودتا را توجیه نمیکند. در احزاب واقعأ مردمی جای رهبران زندانی شده را کادر های دیگر میگیرند و احزاب به مبارزهٔ اصولی  خود ادامه میدهند. رهبر دیگر این حزب یعنی سلطانعلی کشتمند در کتاب یاد داشتهای خود تاریخچهٔ روابط جناح پرچمیها با جمهوری محمد داود را از کودتا تا کودتا شرح داده است که ما با نقل قولهای ذیل میکوشیم آن را در چند جمله در ذیل بازتاب دهیم و دوباره برمیگردیم به اصل موضوع: 

–          “جناح پرچم از سال ۱۹۷۳ الی ۱۹۷۵از رژیم جمهوری داود خان در عمل پشتیبانی می نمود زیرا بیانیه خطاب به مردم شباهت زیادی به مرامنامه ح. د.خ. داشت (در صفحه ۲۵۴ کشتمند ادعا میکند که این بیانیه از طرف پرچمی ها نوشته شده بود و کارمل آن را از طُرق ارتباطی میر اکبر خیبر به داود خان فرستاد و مورد پذیرش او واقع شد) و اکثریت اعضای کمیته مرکزی جمهوری عناصر مترقی (بخوان: عناصرطرفدارروسهاو از روابط پرچم) بودند. کشتمند مینویسد: رهبری حزب در نخستین روز های بعد از اعلام جمهوری ابلاغیهٔ را به نشر رساند که در آن از اعضا خواسته شده بود تا: ” از نظام جدید پشتیبانی کنند ودر صورت لزوم به دفاع از آن درمبارزه علیه ارتجاع داخلی ودسایس امپریالیزم برخیزند.” (کشتمند ص ۲۵۱)

–           در ۲۵ دسمبر سال ۱۹۷۵کنفرانس حزبی بعد از بحث بالای تغیر پالیسی رژیم در برابر ح.د.خ. واخراج عده ای اعضای پرچم از کمیته مرکزی جمهوری و پُستهای دولتی سندی را فیصله نمود که برپایهٔ آن  موجب آن: ” حزب باید از پشتیبانی رژیم دست بکشد و ومواضع سخت تر انتقادی را در برابرسیاستهای آن … اتخاذ نماید”. (کشتمند ص ۲۶۹)

–          ” درسال ۱۹۷۶ قانون جزا به وسیلۀ رژیم جمهوری محمد داود طرح و نافذ گردید. در این قانون شرایط سختی برای جلوگیری از فعالیت سیاسی (نیروهای دیگر)، پیش بینی گردیده بود. بر اساس همین قانون رهبران (برخی سازمانها) زندانی و شکنجه شدند…بر رغم آنکه رژیم از فعالیتهای سیاسی گستردۀ ح.د.خ. شدیدأ ناخورسند بود، ولی به صلاح ندید که با آن رو در رو مقابله و تصفیۀ حساب نماید” (همانجا ص ۲۸۸). همین قانون جزا ۱۹۷۶ که آقای کشتمند به آن اعتراض میکند، در دوران ۱۴ سالهٔ قدرت ح.د.خ. با قساوت زیاد بر مخالفین سیاسی رژیم تطبیق گردید.

–          “قانون اساسی جدید جمهوری درجنوری ۱۹۷۷ در لویه جرگه به تصویب رسید که بر اساس آن سیستم یک حزبی در کشور ودر رأس آن حزب انقلاب ملی برسمیت شناخته میشد. اساسنامۀ این حزب در۱۷ ماه جولای ۱۹۷۷ تصویب شد. با تصویت قانون اساسی آشکار گردید که رژیم محمد داود استبداد را رسمی اعلان نمود و … احزاب (به جز حزب انقلاب ملی) را ازفعالیت علنی محروم کرد”.(کشتمند، ص ۲۸۸) اگر سیستم یک حزبی استبداد رسمی بود، پس چرا ح.د.خ. سیستم یک حزبی خود را “دموکراتیک” نامیده بود؟

–          ” کنفرانس وحدت کامل هر دوجناح خلق وپرچم در چوکات ح.د. خ. در ماه می ۱۹۷۷ به اشتراک ۹۰ نماینده (۴۵ نفراز جناح) تشکیل برگزارشد… در پایان کارسند مصوب کنفرانس از سوی کلیه نمایندگان امضأ گردید”. (کشتمند ص۲۸۰) ” اما در عرصۀ نظامی وحدت تحقق نیافت وعلت آن مداخلۀ آشکارحفیظ الله امین بود”. (کشتمند ص ۲۸۶). کشتمند از اینکه فشار از جانب سفارت شوروی باعث وحدت حزب شد یاد آوری نمیکند اما سوما به صراحت مینویسد که با وصف مخالف بودن اعضای جناح خلق در رابطهٔ وحدت با پرچم، فشار سفارت شوروی در کابل بالای نور محمد تره کی باعث شد که این وحدت در جوزای ۱۳۵۶ عملی گردد. (سوما ص ۲۷)

–          “رژیم اقدامات خویش را برای تصفیۀ قوای مسلح کشور از وجود …اعضای ح.د.خ. تشدید بخشید و بسیاری ایشان را از صفوف کارمندان دولتی اخراج کرد”. (کشتمند ص ۲۸۸).

 بدین تر تیب ح.د.خ احساس میکرد که امکان کودتا در آینده آهسته آهسته برایش محدود می گردید. این موضوع هم حزب و هم روسها را دچار تشویش ودلهره ساخته بود.

–          “رژیم محمد داود در زمینۀ سیاست خارجی نیز دچارسردرگمی شده بود و آرزومند بود که یک توازنی را میان مناسبات با اتحاد شوروی و کشور های غربی و سایرهمسایه های افغانستان که با آنها همکار بودند، از سوی دیگربوجود آورد… این سیاستهای خطرناک، احساسات طرفداران نیرو های دموکراتیک را ، بویژه در میان نظامیان بشدت برانگیخت”. (کشتمند ص ۳۰۲) کشتمند توضیح نمیدهد که سیاست بوجود آوردن توازن در مناسبات با دول بزرگ چرا خطرناک بود؟ و برای کی خطرناک بود؟ و چرا بخصوص احساسات نظامیان ح.د.خ. را بر انگیخت؟

–          “آنچه مربوط به مناسبات با اتحاد شوروی می گردید، در عرصه های همکاری های اقتصادی، تخنیکی و تجارتی تعیرات بزرگی بوقوع نه پیوست، ولی در رابطه با تربیت کادرهای ملی و نظامی، در عوض با کشور هایی چون مصر، ترکیه، هند، ایران وحتی پاکستان توافقاتی صورت گرفته بود. نظامیان تحصیکرده در اتحاد شوروی بدون تفریق از اردو تصفیه میشدند”. (کشتمند ص ۳۱۶). روسها و عمال داخلی شان که در سرطان ۱۳۵۲ تصور میکردند گام وسیعی برای تسلط کامل بر افغانستان برداشته اند، سه سال بعد متوجه بسته شدن تدریجی روزنه های نفوذ خویش شده و به خود می پیچیدند. از همین رو پی بهانه ای برای انجام کودتا بودند.

–          “شایعات درمورد یک کودتای درون کاخ به کمک راستگرایان اوج گرفت. در قبال این وضع … حزب فیصله نمود که در صورتی که کودتای دست راستی به واقعیت بپیوند، حزب … کودتا را ناکام کند و قدرت را خود در دست بگیرد”. (کشتمند ص۲۹۰) . این همان فیصلۀ حزب واحد د.خ. است که آقای سوما عبارت آخر آن را ” وقدرت را خود در دست بگیرد” کتمان کرده است. و این نقل قول جان مطلب را میرساند. ح.د.خ. و اتحاد شوروی ازتصور اینکه افغانستان از ساحۀ نفوذ شوروی خارج گردد وحشت داشتند. آنها هنوز امکان براه اندازی کودتا را داشتند اما خوف آن موجود بود که با اقدامات متعاقب محمد داود این امکان را از دست بدهند. اما اقدام به کودتا بدون بهانه میتوانست عواقب منفی جهانی برای بخصوص برای روسها داشته باشد. یکی از این بهانه ها میتوانست خنثی کردن کودتای اخوانی ها باشد ولی آن هم اتفاق نیفتاد. پس باید خیبرکشته می شد و ح.د.ځ با علم کردن کفن خون آلود او رژیم محمد داود را تحریک به اقدام علیه رهبران ح.د.خ. مینمودند و زمینه برای انجام کودتا مساعد میشد. ح.د.خ تصمیم داشت از خارج شدن افغانستان ازساحۀ نفوذ شوروی به هر قیمت جلوگیری کند. این کار بدون از میان برداشتن جمهوری محمدداود عملی نبود. و یگانه راه ممکنه برای رسیدن به این هدف برای ح.د.خ. انجام کودتای نظامی بود. ح.د.خ از آوان تأسیس خود در میان نظامیان اردو فعالیت وسیع نموده و خود را برای همچو کودتایی آماده کرده بود. نقل قول ذیل بیان مستند تحلیل ما است.

–          ” حزب به وضاحت درک میکرد که با آن کمیت معدود خود به تناسب نفوس کشور، با آن سطح پائین آگاهی سیاسی وطبقاتی زحمتکشان و پراگندگی آن و برخی عوامل نا مساعد دیگر، نمی تواند صرف با اتکا برجنبش توده ای، مقاصد ضد ملی رژیم را نقش بر آب سازد. درح.د.خ. بعضی ها به این پندار بودند، نیرویی که میتوانست تا حدودی پاسخگوی سوال مقابله با رژیم باشد، بسیج ارتش و تشکل سازمان نظامی حزب بود… حزب به بسط و تحکیم سازمانهای حزبی در میان نظامیان توجه مبذول نمود.  فعالیت تاریخچۀ تشکل ابتدایی حزب در میان افسران به ۱۹۶۵ باز میگردد که بنام سازمان انقلابی دموکراتیک اردو یاد میگردید”.

سرانجام کودتای هفت ثور۱۳۵۷ اتفاق افتاد. کودتا به مفهوم سرقت قدرت سیاسی است. این سرقت توسط حزبی انجام شده بود که به بازوی روسها در افغانستان شهرت داشت. مردم با غضب قدرت توسط عمال کودتاچی روسها مخالفت کردند و صدای اعتراض شان بلند گردید. کودتا چیان فاقد پشتوانهٔ مردمی بودند. اعتراضات مردمی را با زور سرنیزه سرکوب کردند. اما خونریزی توسط حکومت کودتائی دامنهٔ اعتراضات مردمی را وسعت بیشتر بخشید. ضعف حاکمیت کودتائی ح.د.خ در تنازع اش برای بقا پای لشکر سرخ روسها را به افغانستان کشاند. ویرانی، کشتار هدفمند مردم، به زنجیر بستن دگر اندیشان و در یک کلام ارتکاب جنایات سیتماتیک علیه بشریت جزو کار روزمرهٔ مقامات دولت پوشالی وروسها گردید. سرنیزهٔ خارجی ها توانست هزاران قریه را ویران و ملیونها انسان را از حق حیات، آزادی و زندگی در سرزمین آبائی محروم سازد. اما قادر به شکستاندن ارادهٔ یک ملت آزادیخواه و استقلال طلب نشد. سر انجام عساکرروس به بارکهای خویش در آنسوی آمو برگشتند. تأسیات نظامی توسط بقایای پرچم وخلق شر اندازانه به قوماندانهای معین و تنظیمهای خاص سپرده شد تا جنگ داخلی دیگری آغاز گردد. خلاصه، شیرازهٔ ثبات سیاسی کشور چنان تخریب شده بود و کرگسان وابسته به سایر نیروهای خارجی چنان شبکه های خرابکاری و استخباراتی را با استفاده از ۱۴ سال بی ثباتی سیاسی و جنگ بوجود آورده بودند که آتش جنگ افروخته شده توسط کودتاچیان هفت ثوری، اکنون، ۴۱ سال بعد از سیه روز هفت ثور، هنوز هم درقریه ها و شهرهای کشور ما زباله میکشد.

برخی از رهبران خلق و پرچم میکوشند با استناد به اینکه گروه هائی که بعد از سقوط رژیم ح.د.خ. قدرت را بدست گرفتند جنایات بدتری را مرتکب شدند، بر مُرداری رژیم خویش خاک انداخته خود را برائت بدهند. غافل از آنکه هردولتمرد و رهبر پاسخگوی عواقب اعمال و تصامیم خود بوده و جرایم ارتکاب یافته توسط ۸ ثوری ها یا طالبان بصورت جداگانه مورد بررسی و قضاوت تاریخ و محاکم قرار خواهد گرفنت و آن جرایم ربطی به جنایات ارتکاب یافته توسط هفت ثوری ها ندارد.

نتیجه گیری: ح.د.خ. ازبدو تآسیس خود به این نظر بود که در موجودیت اتحاد شوروی و بلاک وارسا ضرور نیست منتظر آگاه شدن و پشتیبانی مردم باشیم. قدرت سیاسی را از هر راه ممکن می گیریم و بعد اصلاحات اجتماعی و اقتصادی را از بالا پیاده میکنیم.  همین حزب با کودتای ثورقدرت را بدست گرفت وبرای حفظ آن ۱۴سال مردم افغانستان را ترور و شکنجه کرده کشتاری را براه انداخت که در تاریخ منطقه نظیرنداشت.  چهار دهه است که مردم افغانستان بهای کودتای خونین ثورو اصلاحات بی پایه ح.د.خ. را با خون خویش می پردازند.

فدراسیون سازمانهای پناهندگان

افغان در اروپا ” فارو”