تجاوز شش جدی، نظر روسها و نقش ابرقدرت رقیب

تجاوز شش جدی، نظر روسها و نقش ابرقدرت رقیب

بیست و چهار دسمبر ۲۰۲۰

در اینکه لشکر کشی روسها برای افغانستان ومردم آن فاجعه بار بود، کمتر کسی در جهان تردید دارد. اما درفرجام ده سال اشغال، سرکوب و ویرانگری در افغانستان،  روسها هم با نظر اندازی به عواقب این ماجراجوئی نظامی برای خودشان، به نتایج دیگررسیدند. امروز رسانه های روسیه شش جدی را یک روز سیاه درتاریخ شوروی وقت می نامند. سابقهٔ این ارزیابی برمیگردد به مصوبهٔ کنگرهٔ دوم نمایندگان مردمی اتحاد شوروی منعقدهٔ دسمبر ۱۹۸۹. در این مصوبه اعلام شده که «مداخلهٔ نظامی در افغانستان از نظر سیاسی و اخلاقی شایسته محکوم نمودن است». بتاریخ ۲۷ دسمبر۲۰۱۸ آژانس خبری بین المللی روسیه بنام اسپوتنیک در نشراتی که به زبان دری برای افغانستان دارد، تحت عنوان «روز سیاه در تاریخ شوروی، به مناسبت روز ورود نیرو های شوروی به افغانستان» چنین نوشت: « در تاریخ ۲۵ دسمبر سال ۱۹۷۹ در ساعت ۱۵:00 بعد از ظهر نیروهای شوروی از سرحد افغانستان عبور نمودند وجنگ افغانستان که ۹ سال و ۱ ماه و ۱۹ روز، مجموعاً ۳۳۳۸ روز، دوام کرد، آغاز گردید. برای پیشبرد این جنگ بیش از ۶۲۰ هزار تبعه شوروی ( طبق معلومات دیگر بیش از یک میلیون نفر) از مرز افغانستان گذشتند».

علل داخلی تجاوز نظامی روسها از نظر سپوتنیک: در رابطه با علل تجاوز نظامی روسها به افغانستان در همین تحلیل سپوتنیک میخوانیم: « در سال ۱۹۷۸ کودتای ثور رخ داد و حزب دموکراتیک خلق افغانستان جمهوری دموکراتیک افغانستان را اعلام داشت. افغانستان به اساس اعلامیه رهبری حزبی، اعمار سوسیالیزم را آغاز کرد. در مسکو از این امربا توجه زیادی استقبال کردند. در رهبری شوروی برای «جهش» افغانستان از فیودالیزم به سوسیالیزم طرفداران زیادی وجود داشت…. شاید، این اولین اشتباه رهبران سالخورده شوروی با درک کورکورانه از مارکسیزم بود. زیرا فقط با اساس سوءتفاهم بزرگ رژیم رویکار آمده در کابل میتوانست به مثابه سوسیالیستی ارزیابی گردد». در مورد فرمان هاو اقدامات نخستین کودتاچیان در همین مقاله میخوانیم: « در کشور، در ماهیت امر، اصلاحات زراعتی با ناکامی مواجه گردید، آن را پیگردها و ستمگری فرا گرفته بود، نورم های دین اسلام بطور خشن پامال میشدند و با عدم درک کامل اقوام و قبایل از مفکوره های سوسیالیستی تلاش های اعمار زندگی اجتماعی طبق نمونه و مثال اتحاد شوروی با ناکامی مواجه میشد. اقوام قیام کردند. جریان مهاجران به خارج از کشور تشدید گردید. مداخلات باندها از پاکستان آغاز شد، بوی جنگ داخلی به مشام میرسید که شورش ضد حکومتی مورخ ۱۵ مارچ سال ۱۹۷۹ در هرات به نقطه اوج آن مبدل گشت. تره کی که امکان دیگر برای تحکیم موقف اش بر مسند قدرت نمی دید، از اتحاد شوروی در مورد ورود نیروها خواهش نمود، تا از بدترین سناریوی انکشاف حوادث جلوگیری نماید. بعدها چنین خواهشات بارها تکرار شدند و نه تنها تره کی، بلکه دیگر رهبران دولتی افغان آن را تکرار میکردند».

عوامل خارجی مداخلهٔ نظامی:

سپوتنیک مینویسد: « در اینجا باید تذکر داد که اوضاع در جهان، در شرق نزدیک و شرق اوسط در اواخر سالهای ۱۹۷۰ به نفع اتحاد شوروی که مواضع آن تضعیف شده بود، انکشاف نمی یافت. امکان از دست دادن افغانستان «سوسیالیستی» در مسکو نهایت دردناک تلقی میشد. در عین حال ایالات متحده مساعی را جهت کشاندن پای اتحاد شوروی به جنگ در افغانستان بعمل می آوردند. بطور مثال به اساس حکم شخص مارشال اوستینوف وزیر دفاع اتحاد شوروی بسیج وسیع قطعات و جز و تام های حوزه های نظامی ترکستان و آسیای میانه در سرحد با جمهوری دموکراتیک افغانستان آغاز گردید. این بزرگترین لشکرکشی اردوی شوروی بعد از ختم جنگ دوم جهانی بود.

در جریان دو هفته ده ها هزار نفر، با هزاران وسایط تخنیکیً تانک ها، هلیکوپترها و زرهپوش ها بسوی سرحد افغانستان به حرکت افتادند. این حرکات نمیتوانست از دید امریکا پوشیده بماند. چرا امریکائیان قبل ازعبورنیروهای شوروی به آنسوی مرزافغانستان هیاهوی برپا نکردند؟ چرا معلومات استخباراتی و مدارک اثباتیهٔ  «تجاوز شوروی» به قضاوت جامعه جهانی گذاشته نشد؟ شاید به خاطری که در واشنگتن زمامداران نمیخواستند بیروی سیاسی کمیته مرکزی حزب کمونیست را که درحال لغزیدن به ماجراجویی مرگباردر افغانستان بود، بهراسانند؟»

تلفات نظامی، انسانی و اقتصادی شوروی: این تلفات را سپوتنیک چنین بر میشمارد: « در جنگ افغانستان  شوروی تلفات بس بزرگ مادی، سیاسی، معنوی و اخلاقی رامتحمل گردید. تلفات رسمی اردوی اتحاد شوروی را بیش از ۱۵ هزار نفر تشکیل داده. تعداد زخمیان ۵۳۷۵۳ نفر (از جمله آنها ۱۰۷۵۱ نفر معیوب ماندند). ولی نظامیان که در خاک اتحاد شوروی در شفاخانه ها به اثر زخم های که در جریان عملیات محاربوی در افغانستان برداشته بودند، میمردند، در احصائیه رسمی تلفات جنگ در افغانستان شامل نمی باشند. به اساس تحقیقات پروفیسور دگروال ولانتین رونوف تلفات واقعی ۲۶ هزار نفر کشته ارزیابی میشوند که از جمله ۲۹۹۰ تن افسر می باشند. از نقطه نظر مالی جنگ برای اتحاد شوروی به بهای تقریباً ۷۰-۸۰ میلیارد دالر تمام شده است. برعلاوه، قیام کنندگان مقدار عظیم تسلیحات و تخنیک محاربوی را از بین برده اند.»

عواقب سیاسی جنگ برای افغانستان: از نظرسپوتنیک: « جنگ شوروی جنگ داخلی دوامدر و رویارویی نظامی نیروهای مختلف داخلی و خارجی در افغانستان را که اینک تقریباً ۴۰ سال ادامه دارد، تحریک نمود. این جنگ بنیادگرایی اسلامی را به شور آورد. مشخصاً در افغانستان در مبارزه با اتحاد شوروی «القاعده» تشکیل شد و اسامه بن لادن نخستین گام های در راه ترور بر میداشت. در همین جنگ اولین هسته های جنبش «طالبان» سازماندهی شدند. از همین جنگ دانه سرطان تروریزم اسلامی ریشه های خود را به سراسر جهان توسعه بخشید… در افغانستان گرسنگی بوجود آمد و اقتصاد شوروی نمی توانست این کشور را تامین کند. بسیاری چیزها برای اتباع خود کشورشوروی کفایت نمی کرد.» سپوتنیک نه به تلفات میلیونی انسانی افغانستان اشاره ئی میکند، ونه به نابودی زیربنا های عنعنوی و جدید اقتصادی افغانستان و نه به تخریب بیش از ۵ هزار قریه و بخشی از باشندگان آن. زیرا از این هراس دارد که همچو اشاره ئی اعتراف غیر مستقیم به ارتکاب جنایات جنگی و ویرانگری روسها در افغانستان تلقی شده و افغانستان غرامات جنگی مطالبه کند.

 عواقب سیاسی جنگ برای شوروی:  سپوتنیک مینویسد: «جنگ نفوذ اتحاد شوروی را تضعیف کرد، به تشدید فشار اقتصادی و تکنالوژیکی بر اتحاد شوروی از جانب غرب منجر گردید و پدیدهای بحرانی را در خود اتحاد شوروی تشدید نمود.جنگ به شکست اتحاد شوروی در «جنگ سرد»، در ساحه نظامی — استراتژیک جهانی بین دو ابرقدرت و از هم پاشی سیستم های اجتماعی-سیاسی و بلاک نظامی، مساعدت نمود.»

این بود نکاتی ازمحتوی مقالهٔ آژانس خبری بین المللی سپوتنیک.

آیا واقعاً امریکا رولی درتجاوز نظامی روسها به افغانستان داشت؟ 

صفحهٔ تاریخ در وبسایت رسمی وزارت خارجهٔ امریکا تا حال در این مورد موضع انکار را دنبال میکند. این صفحه از رئیس جمهور کارتربخاطر طولانی شدن سیاست «منتظرباش و ببین» اش در رابطه با انکشافات ۱۹۷۸ و ۱۹۷۹ افغانستان انتقاد میکند. اما برژنسکی مشاور امنیت ملی جیمی کارتر درجنوری سال ۱۹۹۸ در انترویو با مجلهٔ فرانسوی « له نووئل آبزرواتور» چنین گفته است: « بتاریخ ۳ جولای ۱۹۷۹ رئیس جمهور کارتر نخستین هدایت تسلیمدهی مخفیانهٔ کمک به مخالفین رژیم طرفدار شوروی را امضا کرد. من همان روز به او نامهٔ نوشتم و در آن توضیح کردم که به نظر من این کمک میتواند تجاوز نظامی شوروی به افغانستان را در قبال داشته باشد». در همین انترویو برژنسکی پذیرفت که ادارهٔ کارتر: « آگاهانه به وسعت دان این احتمال پرداخت» که روسها به افغانستان حملهٔ نظامی کنند. برژنسکی سپس اضافه نمود: « در همان روزی که نظامیان روس رسماً سرحد افغانستان را عبور کردند، به رئیس جمهور کارتر نوشتم حالاما آن فرصت را داریم تا به روسها جنگ ویتنام شان را پس بدهیم.»

البته  اینکه حکومت امریکا به تنظیمها کمک مخفی فرستاد یا در برابر تدارکات قبلی نظامی روسها برای تجاوز نظامی به افغانستان قصداً سکوت نموده ومنتظرافتادن روسها به گفتهٔ برژنسکی به تلک بود،  ازمسؤلیت رهبری اتحاد شوروی وقت و روسیهٔ فدراتیو امروز در قبال خسارات بشری، مادی و معنوی و جنایات بیشمار درحق مردم افغانستان نمی کاهد. اما امریکا به سهم خود از نظر اخلاقی در این رابطه مسؤلیت تاریخی دارد. چه قابل پیش بینی بود که عواقب تجاوز نظامی روسیه وعملیات استخباراتی حکومت ایالات متحده در مقابل آن افغانستان را به کشتارگاه مردمش مبدل میسازد. اما حکومت شوروی از یکسو وحکومت امریکا از جانب دیگر برای ارضای بلند پروازی های استراتیژیک خود گزینهٔ زور آزمائی در افغانستان را انتخاب کردند. در طول ده سال اشغال، به گفتهٔ آزانس خبری سپوتنیک حمعاً یک میلیون روس در افغانستان جنگیدند. اینها افغانها را از زمین وهوا به گلوله بستند وحد اقل یک و نیم ملیون انسان کشور ما را به شهادت رسانده و صد ها هزارمعیوب از خود بجا گذاشتند. ابرقدرت دیگر یعنی امریکا میلیار ها دالر برای رسیدن به هدف شکست روسها در افغانستان به کیسهٔ آی.اس.آی ریخت تا آی.اس.آی بحیث اجیرامریکا و بخاطر اهدافی که خود پاکستان در افغانستان داشت با سوار ساختن تنظیمهای خودساخته بر گردهٔ جنبش خودجوش ضد روسی افغانستان، این جنبش را به کجراه اسلام سیاسی کشاند و درمسیر اهداف امریکا و پاکستان هدایت نمود. مردم ما با قربانی های بزرگ روسها را شکست دادند و سر انجام حکومت دست نشانده هم ساقط شد. اما ما حصل پیروزی شان را قبلاً حکومت های پاکستان و عربی و غربی دزدیده بودند و  امریکا و متحدین  به محض رسیدن به اهداف خود ، منطقه را ترک نموده و سرنوشت مردم وکشورافغانستان را به نظامیان پاکستان و دست پرورده های آنها سپردند. بحرانی بشری، امنیتی، اجتماعی و اقتصادی که با کودتای خونین هفت ثور آغاز یافت و با سانحهٔ ۶ جدی گسترش یافت، هنوز هم ادامه دارد اما با بازیگران دیگر. امید چند سال بعد یک برژنسکی دیگرراز های رویداد های اخیر افغانستان را نیزافشا کند.

تبصره:
رهبران حزب منحلهٔ دموکراتیک خلق افغانستان (حزب وطن) که اکنون در اقصی نقاط جهان، بخصوص در اروپا پراگنده اند، هیچگاهی قلم برای نوشتن حقایق دوران قدرت شان بدست نگرفته اند. البته کتابهائی نوشته شده وبا قطع زیبا به چاپ رسیده اند، اما محتوی آنها چیزی جز تقلا برای برائت دادن و قهرمان نشان دادن خود و جناح خود و حمله به جناح های دیگر ندارند. در رابطه با حوادث و رویداد های کشور، این نویسندگان همان دروغ های رسانه های دولتی آن زمان را با همان ادبیات کلیشه ئی ومتروک تکراراً مینویسند. این نوع کتاب ها کمکی به تاریخ نویسان در جهت تثبیت حقایق نمیکند. از جانب دیگربا امتناع از نوشتن حقایق، جنایات انجام شده پوشیده نمی ماند. آن جنایات در واقع از جانب سازمانهای بین المللی حقوق بشر، گزارشگر ملل متحد (داکتر آرماکورا) ، کمیساری عالی متحد برای پناهندگان و ده ها سازمان معتبردیگر مستند سازی شده است.  جنرالهای روس که در افغانستان کار کرده اند نیز کتابهائی نوشته اند که حاوی افشاگری ها حد اقل در مورد افغانهائی که برای شان کار میکردند، میباشند. مقالهٔ سپوتنیک مثالی است از نوشته های سایر رسانه های روسی در مورد رویداد های ۱۴ سال حاکمیت پرچم وخلق. این ها همه مواد مورد استفادهٔ تاریخ نویسان خواهد بود. حقایق را با خود به گور بردن بار مسؤلیت رهبران حزبی و دولتی ئی را که مسؤلیت بحران ۴۲ سالهٔ افغانستان را بدوش میکشند، سنگین تر میسازد، نه سبکتر.

(کمیتهٔ حقوق بشر فارو)